کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبرچینی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبرچینی کردن
لغتنامه دهخدا
خبرچینی کردن . [خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسب خبر کردن و خبر از جایی به جایی بردن . || جاسوسی کردن . از روی پلیدی خبر از محلی به محل دیگر بردن تا بین مردمان دشمنی افتد. || نمامی کردن . سخن چینی کردن .
-
خبرچینی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ميل
-
جستوجو در متن
-
delates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلایل، متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از
-
delate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
delate، متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از
-
delating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دلتنگ، متهم کردن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از
-
inform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آگاه کردن، اطلاع دادن، اگاه کردن، خبرچینی کردن، مطلبی را رساندن، اگاهی دادن، مستحضر داشتن، چغلی کردن، خبردادن از، خبر دادن، گفتن
-
informs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اطلاع می دهد، اطلاع دادن، اگاه کردن، خبرچینی کردن، مطلبی را رساندن، اگاهی دادن، مستحضر داشتن، چغلی کردن، خبردادن از، خبر دادن، گفتن
-
خبر رسانیدن
لغتنامه دهخدا
خبر رسانیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) خبری به دیگری رساندن . خبری را برای کسی نقل کردن . اِنهاء. || خبرچینی کردن . نمامی کردن . دیگری را از خبری واقف کردن تا میانه ای بهم خورد. رجوع به خبر رساندن شود.
-
ميل
دیکشنری عربی به فارسی
اصطلا حات مخصوص يک صنف يا دسته , زبان دزدها وکولي ها , طرزصحبت , زبان ويژه , مناجات , گوشه دار , وارونه کردن , ناگهان چرخانيدن ياچرخيدن , باناله سخن گفتن , بالهجه مخصوصي صحبت کردن , خبرچيني کردن , اواز خواندن , مناجات کردن , شيب , خيز , سطح شيب دار ,...
-
چغلی
لغتنامه دهخدا
چغلی . [ چ ُ غ ُ ] (حامص ) کارپنهان مردمان را بکسی گفتن . (ناظم الاطباء). عمل شخص چغل . (از رشیدی ). سعایت . تضریب . خبردادن خطا و جرم کسی به بزرگتری . خبرچینی . نمامی . عمل بعضی از شاگردان دبستانها و دبیرستانها که خطاهای یکدیگر را به آموزگار یا دبیر...
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی . (حامص ) چیدن در تمام معانی . رجوع به چیدن شود.- اسباب چینی ؛ تهیه ٔ مقدمات عملی علیه کسی . توطئه .- انگورچینی ؛ انگور چیدن .- خبرچینی ؛ خبرگزاری . سخن چینی . نمّامی .- دینارچینی ؛ برچیدن و جمع آوردن دینارهای پراکنده بر زمین .- راسته چینی ...
-
رسانیدن
لغتنامه دهخدا
رسانیدن . [رَ / رِ دَ ] (مص ) رسیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). متعدی رسیدن . (از شعوری ج 2 ص 12). رساندن : به سیری رسانیدم از روزگارکه لشکر نظاره بر این کارزار. فردوسی .و جرم هر آب را به وساطت حرارت به جرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2).بدل کردم به مستی...
-
خبر
لغتنامه دهخدا
خبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فردوسی .چیزها خواستی پنهان چنانکه ... کس خبر نداشت . (تاریخ بیهقی...