کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبره پسندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبره پسندی
لغتنامه دهخدا
خبره پسندی . [ خ ِ / خ ُ رَ / رِ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت خبره پسند. حالتی که در شیئی است و مورد تأیید خبره قرار می گیرد.
-
واژههای مشابه
-
خبرة
لغتنامه دهخدا
خبرة. [ خ ِ رَ ] (ع اِمص ) دانش . آگاهی . بصیرت . (از معجم الوسیط) (از متن اللغة).
-
خبرة
لغتنامه دهخدا
خبرة. [ خ ُرَ ] (ع مص ) آگاهی یافتن . معرفت پیدا کردن . (از متن اللغة). || (اِ) آنچه از چیزی تقدیم میشود. (از معجم الوسیط). || گوشتی که شخص برای اهل خود خرد. || ثرید با چربی . || سفر. || کاسه ای که در آن نان و گوشت است و میان چهار تا پنج تن قرار دارد...
-
expert system
سامانۀ خبره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] برنامهای رایانهای متشکل از یک پایگاه دانش و مجموعهای از خوارزمیها/ الگوریتمها یا قواعد که براساس دانش موجود و دادههای جدید، واقعیتهای تازه را استنتاج میکند
-
اهل خبره
لغتنامه دهخدا
اهل خبره . [ اَ ل ِ خ ُ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کارشناس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خبره پسند
لغتنامه دهخدا
خبره پسند. [ خ ِ / خ ُ رَ / رِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه مورد تأیید اهل فن باشد. آنچه آنرا کارشناسان بپسندند. || مجازاً هرچیز نیکو از افراد یک نوع را گویند. فرد اعلی . فرد خوب . فرد کامل یکنوع .
-
خبره نامه
لغتنامه دهخدا
خبره نامه . [ خ ِ رِ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) قطب نما. دایره هندی . (از ناظم الاطباء).
-
خبره خوراک
دیکشنری فارسی به عربی
خبير الاطعمة
-
expert-based method
روش خبرهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] روشی برای استخراج دیدگاهها و قضاوتهای خبرگان دربارۀ یک موضوع بهمنظور شناخت شواهد و استدلالهای زیربنایی این دیدگاهها
-
أجرَي اختباراً (خِبْرَة)
دیکشنری عربی به فارسی
آزمايشي کرد , تجربه کرد , امتحان کرد