کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خباط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خباط
/xobāt/
معنی
اشتباه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خباط
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِ.) حالت شبیه دیوانگی ، شوریدگی مغز، شوریده مغزی ، پری زدگی .
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء مرو نزدیک جیرنج . (از معجم البلدان یاقوت حموی ). رجوع به سمعانی شود.
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بزمین جهنیة در قبلیة، و از آنجا تا مدینه پنج روز راه است . این نقطه بر ساحل دریا قرار دارد. (از مراصد الاطلاع ).
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ َ ] (ع اِ) غبار و گرد که از حرکت پا خیزد. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (تاج العروس ) (البستان ) (لسان العرب ) (منتهی الارب ).
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ َب ْ با ] (ع ص ) آنکه خبط فروشد. (از لباب الانساب ابن اثیر).
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ ِ ] (ع ِ اِ) علامتی که در صورت گذارند و آن از جهت پهنا بسیار بزرگ است . این علامت از آن بنی سعد میباشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از معجم الوسیط) (از البستان ) (از منتهی الارب ). || داغی که بر ران ...
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط. [ خ ُ ] (ع اِ) مرضی است جنون گونه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ازمعجم الوسیط) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از البستان ). حالتی است چون حیرت و سرگشتگی : لرزلرزان وبترس و احتیاطمی نهد پا تا نیفتد در خباط. مولوی .در ره اسلام و بر پُل...
-
خباط
لغتنامه دهخدا
خباط.[ خ َب ْ با ] (اِخ ) عیسی بن ابوعیسی خباط. اهل کوفه است و از شعبی و نافع روایت میکند. او در عین حال درزیگر بوده و او را خیاط نیز مینامند و چون گندم می فروخته حناّط نیز لقب داشته است و بقول ابن اثیر بسال 151 هَ .ق . درگذشت . (از لباب الانساب ابن ...
-
خباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xobāt اشتباه.
-
واژههای همآوا
-
خبئة
لغتنامه دهخدا
خبئة. [ خ َ ءَ ] (اِخ ) ابن راشد. وی از محدثان است .
-
خبئة
لغتنامه دهخدا
خبئة. [ خ َ ءَ ] (اِخ ) ابن کناز. وی والی ابله بود بزمان عمر. عمر درحق او گفت : «لاجاحة لنا فیه هو یخبا و ابوه یکنز».
-
خبعة
لغتنامه دهخدا
خبعة. [ خ ُ ب َ ع َ ] (ع ص ) زنی که گاه پنهان شود و گاه ظاهر. (از آنندراج ). این معنی که صاحب آنندراج برای خبعه آورده همان معنیی است که برای عبارت معروف : «امراة خبعة طلعة» آورده میشود، نه برای خبعة بصورت مجرد. بنابر نقل اقرب الموارد «خبعه » لغتی است...
-
جستوجو در متن
-
اخباط
لغتنامه دهخدا
اخباط. [ اِ ] (ع مص ) مبتلا به خُباط (نوعی جنون ) شدن .