کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خباز
/xabbāz/
معنی
= نانوا
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
نانپز، نانوا
دیکشنری
baker
-
جستوجوی دقیق
-
خباز
واژگان مترادف و متضاد
نانپز، نانوا
-
خباز
فرهنگ فارسی معین
(خَ بّ) [ ع . ] (ص .) نانوا.
-
خباز
لغتنامه دهخدا
خباز. [ خ َب ْ با ] (اِخ ) حنا افندی . رئیس دانشکده ٔ ملی حمص . او راست : 1- «البرد القشیب فی مطارف التهذیب » 2- مجموع خطابه های ادبی که به سال 1910 م . برای شاگردان خود در حمص القاء کرده است . وی سفری بدور زمین کرد و ذکر آن در جامع التصانیف الحدیثه ...
-
خباز
لغتنامه دهخدا
خباز. [ خ َب ْ با ] (ع ص ، اِ) نان پز. نانوا. (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس ) (از انساب سمعانی ). نانبا : دین ز کرار جونه از طرارخز ز بزاز چونه از خباز. سنائی .نما...
-
خباز
لغتنامه دهخدا
خباز. [ خ ُب ْ با ] (ع اِ) نام گیاهی است . رجوع به «خبازی » شود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از البستان ) (از تاج العروس ) (ناظم الاطباء).
-
خباز
دیکشنری عربی به فارسی
نانوا , خباز
-
خباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xabbāz = نانوا
-
خباز
دیکشنری فارسی به عربی
خباز
-
واژههای مشابه
-
صالح خباز
لغتنامه دهخدا
صالح خباز. [ ل ِ ح ِ خ َب ْ با ] (اِخ ) کوفی و ثقة است . شیخ طوسی در رجال او را از اصحاب امام رضا (ع ) شمرده است . گویا امامی و مجهول باشد. (تنقیح المقال ج 2 ص 491).
-
خباز بالا
لغتنامه دهخدا
خباز بالا. [ خ َب ْ با زِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 5 هزارگزی شمال راه مالرو بافت بساردوئیه . در این دهکده 20 تن سکنی دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خباز بلدی
لغتنامه دهخدا
خباز بلدی . [ خ َب ْ با زِ ب َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن حمدان مکنی به ابوبکر و معروف به خباز بلدی از «بلدة» بود که میگویند شهری از شهرهای جزیره بوده است . ابوبکر با آنکه امی بود شعر نیکو می سرود و با آنکه بهره ای از علم نداشت شعرش از ظرایف و لطایف ...
-
خباز قایقی
لغتنامه دهخدا
خباز قایقی .[ خ َب ْ با زِ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به خباز قاینی شود.
-
خباز قاینی
لغتنامه دهخدا
خباز قاینی . [ خ َب ْ با زِ ی ِ ] (اِخ )شاعری بوده بحدود قرن چهارم و پنجم هَ . ق . و از او فقط بیتی است در لغت خَربیواز در لغت فرس اسدی :نکنی هیچ کار روزدرازکار تو شب بود چو خربیواز.
-
نجم الدین خباز
لغتنامه دهخدا
نجم الدین خباز. [ ن َ مُدْ دی ن ِ خ َب ْ با ](اِخ ) دانشمند و نحوی بارعی بود که شغل نانوائی داشت و دکانش مجمع طلاب و دانشجویان بود. حافظه ای قوی داشته . قبرش در شیراز است . رجوع به شدالازار ص 65 شود.