کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خباثت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خباثت
/xe(a)bāsat/
معنی
۱. بدجنسی؛ بدذاتی.
۲. [قدیمی] پلیدی؛ ناپاکی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت،
۲. بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن،
۳. پلیدی، ناپاکی
برابر فارسی
ناپاکی، پلید
فعل
بن گذشته: خباثت کرد
بن حال: خباثت کن
دیکشنری
evil, malignancy, malignity, vice
-
جستوجوی دقیق
-
خباثت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت، ۲. بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، ۳. پلیدی، ناپاکی
-
خباثت
فرهنگ واژههای سره
ناپاکی، پلید
-
خباثت
فرهنگ فارسی معین
(خَ ثَ) [ ع . خباثة ] (اِمص .) پلیدی ، ناپاکی .
-
خباثت
لغتنامه دهخدا
خباثت . [ خ َ / خ ِ ث َ ] (ع اِمص ) پلیدی . ناپاکی . (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی ) (دهار) : سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید. ناصرخسرو.|| بدکاری . بدعملی . || بدذاتی . بدجنسی . || بی آبرویی . بی شرفی...
-
خباثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَباثَة] xe(a)bāsat ۱. بدجنسی؛ بدذاتی.۲. [قدیمی] پلیدی؛ ناپاکی.
-
خباثت
دیکشنری فارسی به عربی
إحْنة
-
واژههای مشابه
-
خباثت داشتن
لغتنامه دهخدا
خباثت داشتن . [ خ َ ث َ ت َ ] (مص مرکب ) پلید بودن . ناپاک بودن . || بد ذات بودن . || بد عمل بودن . (از ناظم الاطباء).
-
مذمت و خباثت
فرهنگ گنجواژه
بدی.
-
واژههای همآوا
-
خباثة
لغتنامه دهخدا
خباثة. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خُبث است . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). رجوع به خبث و خباثت شود.
-
خباسة
لغتنامه دهخدا
خباسة. [ خ ُ س َ ] (اِخ ) نام فرماندهی ازفرماندهان عبیدیین . (از منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
خباسة
لغتنامه دهخدا
خباسة. [ خ ُ س َ ] (ع اِ) غنیمت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (البستان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) بسیار ظالم . ظلامة. (متن اللغة) (معجم الوسیط) .
-
خبعثة
لغتنامه دهخدا
خبعثة. [ خ َ ع َ ث َ ] (ع مص ) این کلمه صورت دیگر مصدر رباعی مجرد «خبعاث » است که همواره بصورت «افعلال » یعنی «اخبعثاث » استعمال میشود. «اخبعثاث » بمعنای «چون شیر راه رفتن » است . چون : اخبعث فی مشیته اخبعثاثاً؛ ای مشی مشیة اسد. (متن اللغة).