کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاک و باد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاک و باد
لغتنامه دهخدا
خاک و باد. [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بنده . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). مطیع. فرمانبردار: فلان خاک و باد تست . || قاصد. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). پیک .
-
واژههای مشابه
-
این خاک آن خاک
لغتنامه دهخدا
این خاک آن خاک . (اِ مرکب ) یکی از فنون کشتی از سلسله ٔ «کنده ها». (فرهنگ فارسی دکتر معین ).
-
خاک (زیر) پا ،خاکِ در
لهجه و گویش تهرانی
فروتن
-
عالم خاک
لغتنامه دهخدا
عالم خاک . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (آنندراج ). || جسد آدمی . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
کرسی خاک
لغتنامه دهخدا
کرسی خاک . [ ک ُ / ک ُرُ ] (ص مرکب ) ماکیانی را گویند که از بیضه نهادن بازایستاده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خاک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دفن کردن، مدفون ساختن ۲. بهزمین زدن
-
consistency of soil, soil consistency
قوام خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] میزان مقاومت خاک در برابر جریان آب که به میزان رطوبت خاک بستگی بسیار دارد
-
فرش خاک
لغتنامه دهخدا
فرش خاک . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (آنندراج ) (برهان ).
-
هم خاک
لغتنامه دهخدا
هم خاک . [ هََ ] (ص مرکب ) همسایه . مجاور. هم سامان .
-
exclave
برونخاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] مناطقی که به دلیل محصور شدن در خاک کشور همسایه از سرزمین اصلی خود جدا افتادهاند
-
soil thermometer, earth thermometer
دماسنج خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی دماسنج برای اندازهگیری دمای خاک
-
soil thermograph
دمانگار خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دمانگاری برای ثبت دمای خاک که عنصر حساس آن در عمقهای مختلف زمین قرار داده میشود
-
pedocal
خاکآهک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گروه بزرگی از خاکها که در فرایند تشکیل آنها عنصر کلسیم انباشته شود
-
calcareous soil
خاک آهکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خاکی که مقدار کلسیمکربنات آزاد آن بهحدی است که در هنگام واکنش با اسید میجوشد