کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاک و آب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pedalfer
خاکآهن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گروه بزرگی از خاکها که در فرایند تشکیل آنها مقدار اکسید فلزات سهظرفیتی بیش از سیلیس باشد
-
dust horizon
خاکافق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سطح بالای لایۀ گردوخاک حاصل از وارونگی دما در سطوح پایین
-
relict soil
خاک بازمانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] خاک تشکیلشده بر روی یک چشمانداز قدیمی که با رسوبات جوانتر پوشیده نشده است
-
excavation 1
خاکبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای، حملونقل ریلی] برداشت خاک پس از برداشتن لایۀ نباتی تا عمق پیشبینیشده در طرح برای رسیدن به تراز احداث راه
-
sand spreader, spreader 1
خاکپاش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] دستگاهی برای پاشیدن خاک سنگ بر روی آسفالت تازه برای جلوگیری از چسبندگی
-
china clay
خاک چینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] رُس سفیدپختی (white-firing clay) که عمدتاً از کانی کائولینیت تشکیل شده است متـ . کائولن kaolin
-
geophagia
خاکخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تمایل به خوردن خاک
-
خاکسپاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← تدفین
-
elutriation 2
خاکشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شسته شدن ذرات خیلی ریز یا سبک خاک بهویژه با قطرات باران
-
lunar soil
خاک ماه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← سنگپوش ماه
-
soil mark
خاکنشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ناهمواریهای مشهود در سطح خاک که بر وجود محوطهها یا پدیدارهای زیرسطحی خاک دلالت دارند
-
رسته ٔ خاک
لغتنامه دهخدا
رسته ٔ خاک . [ رُ ت َ / ت ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همه ٔ موجودات این کره ٔ خاکی . (ناظم الاطباء). کنایه از سایر موجوداتست . (برهان ) (انجمن آرا).
-
سر خاک
لغتنامه دهخدا
سر خاک .[ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بالین . (آنندراج ). کنار قبر. کنار گور. سر گور : چون شمع سر خاک شود سایه ٔ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم . ملا زمانی هروی (از آنندراج ).به نگاهی دل سرگشته ٔ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را د...
-
شوره خاک
لغتنامه دهخدا
شوره خاک . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خاک شوره . خاک شور : شوره خاکی را کز تخم تهی است فتح باب از نم مژگان چه کنم . خاقانی .کنم از شوره خاک شیره ٔپاک این کرامات بین که من دارم .خاقانی .
-
قدم خاک
لغتنامه دهخدا
قدم خاک . [ ق َ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (آنندراج ).