کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاک روب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاک روب
/xākrub/
معنی
۱. آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک میکند؛ رفتگر.
۲. (اسم) جاروب: ◻︎ گر چنین جلوه کند مغبچهٴ بادهفروش / خاکروب در میخانه کنم مژگان را (حافظ: ۳۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاک روب
لغتنامه دهخدا
خاک روب . (نف مرکب ) کَنّاس . (دهار) (آنندراج ). آنکه خاک روبد : خاک روبی است بنده خاقانی کز قبول تو نامور گردد. خاقانی .شاهنشه دو کون محمد که هر صباح آید بخاک روب درش بر سر آفتاب . علی خراسانی (از آنندراج ). || (اِ مرکب ) نخج . گیائی درشت باشد که خا...
-
خاک روب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xākrub ۱. آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک میکند؛ رفتگر.۲. (اسم) جاروب: ◻︎ گر چنین جلوه کند مغبچهٴ بادهفروش / خاکروب در میخانه کنم مژگان را (حافظ: ۳۴).
-
واژههای مشابه
-
این خاک آن خاک
لغتنامه دهخدا
این خاک آن خاک . (اِ مرکب ) یکی از فنون کشتی از سلسله ٔ «کنده ها». (فرهنگ فارسی دکتر معین ).
-
خاک (زیر) پا ،خاکِ در
لهجه و گویش تهرانی
فروتن
-
عالم خاک
لغتنامه دهخدا
عالم خاک . [ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از دنیا باشد. (برهان ) (آنندراج ). || جسد آدمی . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
کرسی خاک
لغتنامه دهخدا
کرسی خاک . [ ک ُ / ک ُرُ ] (ص مرکب ) ماکیانی را گویند که از بیضه نهادن بازایستاده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خاک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دفن کردن، مدفون ساختن ۲. بهزمین زدن
-
consistency of soil, soil consistency
قوام خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] میزان مقاومت خاک در برابر جریان آب که به میزان رطوبت خاک بستگی بسیار دارد
-
فرش خاک
لغتنامه دهخدا
فرش خاک . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (آنندراج ) (برهان ).
-
هفت خاک
لغتنامه دهخدا
هفت خاک . [ هََ ] (اِ مرکب ) اقالیم سبعه . هفت اقلیم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به «هفت آب و خاک » و «هفت رقعه ٔ ادکن » شود.
-
هم خاک
لغتنامه دهخدا
هم خاک . [ هََ ] (ص مرکب ) همسایه . مجاور. هم سامان .
-
soil association
جامعۀ خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گروهی از واحدهای طبقهبندی خاک که با هم و مطابق با الگویی ویژه در یک پهنۀ جغرافیایی وجود دارند
-
dust storm
توفان خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد شدیدی که به سبب بلند کردن گردوخاک به هوا، سبب کاهش دید افقی تا کمتر از 1000 متر شود
-
soil aeration
تهویۀ خاک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] فرایندی که در آن با شکستن و برگرداندن لایههای خاک و ایجاد خلل و فرج در آن، هوای بیشتری وارد خاک میشود