کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکچال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چال
لهجه و گویش بختیاری
čâl 1. گود؛ 2. چاله.
-
چال
لهجه و گویش تهرانی
پسوند محل:(پسوند -زار)کُلَک چال ،پیازچال،پلنگچال(شمال تهران)
-
چال
لهجه و گویش تهرانی
گودال
-
landfill leachate
شیرابۀ خاکچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مایعی که از پسماند جامد یک خاکچال تراوش میشود
-
secure landfill
خاکچال ایمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] خاکچالی برای دفن پسماند خطرناک که در مکان مناسب طراحی میشود تا از نفوذ مواد خطرناک به محیط تا حد ممکن کاسته شود
-
sanitary landfill
خاکچال بهداشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] نوعی خاکچال برای پسماندهای غیرخطرناک که در آن پسماندها در لایههایی گسترده و فشرده میشوند و در انتهای هر روزِ کاری با مواد مناسب پوشانده میشوند
-
dry landfill, entombment landfill
خاکچال خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] نوعی خاکچال که در آن پسماند در شرایط نسبتاً خشک به مدت طولانی نگهداری میشود تا از تجزیۀ زیستی (biodegradation) پسماند و ایجاد واکنشهای فیزیکی و شیمیایی و تولید شیرابه و گاز خاکچال جلوگیری شود
-
bioreactor landfill
خاکچال زیواکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] نوعی خاکچال که در آن برای تسریع تجزیۀ زیستی شیرابۀ تولیدشده به پسماند برگشت داده میشود
-
خاک
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقلیم، خطه، زمین، ارض، سرزمین، قلمرو ۲. تراب، تربت، ثری، طین، غبرا، گل ≠ آب، ماء ۳. غبار، گرد ۴. کشور، بلد، دیار، مملکت ۵. خاکجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره ۶. بر، خشکی ۷. خاکه، پودر، نرمه ۸. پست، حقیر، بیارزش
-
خاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . 2 - مملکت ، کشور. 3 - گور، قبر، گورستان . 4 - چیز بی قدر ؛ ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ؛ به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ؛ به ~ افکن...
-
خاک
لغتنامه دهخدا
خاک . (اِ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 369) (فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک است و آنها می پنداشتند که طرز قرار گرفتن عناصر بترتیب زیر است : ابتداء کره ٔخاک است بر رو...
-
خاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xāk] xāk ۱. مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگها که بهطور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است.۲. زمین.۳. کشور.۴. [مجاز] قبر؛ گور.۵. پودر؛ خاکه: خاک قند.۶. گردوخاک: خاک فرش.۷. [قدیمی] یکی از عناصر اربعه.۸. (صفت) [قدیمی،...
-
خاک
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , تربة , حصباء , غبار , وسخ
-
خاک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâk طاری: xâk طامه ای: xâk طرقی: xâk کشه ای: xâk نطنزی: xâk
-
خاک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâk طاری: xâk طامه ای: xâk طرقی: xâk کشه ای: xâk / gel نطنزی: xâk