کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکی و ابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکی و ابی
دیکشنری فارسی به عربی
برمائي
-
واژههای مشابه
-
کیک خاکی
لغتنامه دهخدا
کیک خاکی . [ ک َ / ک ِ ک ِ کی ] (اِ مرکب ) کرمی است که آفت چغندر است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گردنه ٔ خاکی
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ خاکی . [گ َ ن َ ی ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالاشهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
صندوق خاکی
لغتنامه دهخدا
صندوق خاکی . [ ص َ ق ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کالبد. تن . بدن : چون نیندیشی که بی حاجت روان پاک راایزد دانا در این صندوق خاکی چون دمید.ناصرخسرو.
-
بادام خاکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bādāmxāki = بادامزمینی
-
earthworks
عملیات خاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای، حملونقل ریلی] هرگونه خاکبرداری یا خاکریزی در عملیات راهسازی
-
قالب خاکی
لغتنامه دهخدا
قالب خاکی . [ ل َ / ل ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تن که قالب خاکی روان است ، باشد : سیرت یوسف تو راست صورت چاهی مجوی معنی آدم تو راست قالب خاکی مبین .خاقانی .
-
لنگ خاکی
لغتنامه دهخدا
لنگ خاکی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) حریف را به خاک انداخته پا بر پشتش زدن . (غیاث ) : همچو نقش قدمش خوش بنوازی چالاک لنگ خاکی که دگر غیر نخیزد از خاک .میرنجات (از آنندراج ).
-
خاکی نهاد
لغتنامه دهخدا
خاکی نهاد. [ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) خلیق . افتاده . متواضع. (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 360). فروتن : چو مردان شیراز خاکی نهادندیدم که رحمت بر آن خاک باد. سعدی .|| خاک زاد. (اشتنگاس ).
-
جاده ٔ خاکی
لغتنامه دهخدا
جاده ٔ خاکی . [ جادْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راه خاکی . جاده ای که با وسائل فنی ساخته نشده باشد. مقابل جاده ٔاسفالتی . در تداول عامه بمزاح بر پیاده اطلاق شود.
-
خرک خاکی
لغتنامه دهخدا
خرک خاکی . [ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) حمارقبان . (بحر الجواهر). نوعی کرم باشد. رجوع به حمارقبان شود.
-
حروف خاکی
لغتنامه دهخدا
حروف خاکی . [ ح ُ ف ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف آتشین شود.
-
خاکی نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] xākina(e)hād = خاکسار: ◻︎ چو پاکان شیراز، خاکینهاد / ندیدم که رحمت بر این خاک باد (سعدی۱: ۳۷).
-
خاکی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تربة