کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکیان
لغتنامه دهخدا
خاکیان . (اِ) ج ِ خاکی (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). || آدمیان . (شرفنامه ٔ منیری ) : خاکیانی که زاده ٔ زمیندددگانی بصورت آدمیند. نظامی .شاهد نو، فتنه ٔ افلاکیان نوخط فرد، آینه ٔ خاکیان . نظامی . || مردمان بی عزت و بیحرمت وخوار و ذلیل را گویند. ...
-
خاکیان
لغتنامه دهخدا
خاکیان . (اِخ ) دهی است جزءدهستان مرکزی بخش صومعه سرا، واقع در یک هزارگزی جنوب شوسه صومعه سرا به رشت . ناحیه ای است جلگه ای و مرطوب و مالاریائی . دارای 160 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است . آب آنجا از رودخانه ٔ ماسوله و محصولات آن...
-
جستوجو در متن
-
خاکی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) 1 - منسوب به خاک ، زمینی . مق آبی . 2 - ساکن کرة زمین ، آدمی . ج . خاکیان . 3 - (کن .) درویش .
-
افلاکی
لغتنامه دهخدا
افلاکی . [ اَ ] (ص نسبی ) منجم . (یادداشت بخط مؤلف ). || آسمانی . آنکه یا آنچه در افلاک باشد : تویی چشم روشن کن خاکیان نوازنده ٔ جان افلاکیان .نظامی .
-
خفه گشتن
لغتنامه دهخدا
خفه گشتن . [ خ َ ف َ / ف ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آزرده شدن و تنگدل شدن . (آنندراج ) : بر دست خاکیان خفه گشت آن فرشته ٔ خلق .خاقانی (ازآنندراج ).
-
گاو سفالی
لغتنامه دهخدا
گاو سفالی . [ وِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از سفال سازند : گاو سفالی اندرآر آتش موسی اندراوتا چه کنند خاکیان گاو زرین سامری . خاقانی .و رجوع به گاو سفالین شود.
-
چشم پریدن
لغتنامه دهخدا
چشم پریدن . [ چ َ / چ ِ پ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جستن چشم و این اکثر از رنج باشد. (آنندراج ) : چنین که میپرد از حرص خاکیان را چشم عجب اگر پر کاهی بکهکشان ماند.صائب (از آنندراج ).
-
تکاپوی کردن
لغتنامه دهخدا
تکاپوی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب . به این سوی و آن سوی رفتن . تلاش کردن . سعی کردن . جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سرشت مردم چنان آمد که تکاپوی کند. (منتخب قابوسنامه ص 3).ازآنسو که خورشید می شد نهان تکاپوی م...
-
صومعه دار
لغتنامه دهخدا
صومعه دار. [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ](نف مرکب ) دارنده ٔ صومعه . راهب . رهبان : تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویه ٔ خاکیان مقام . خاقانی .حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ.نقدها را بود آیا که عیاری گیرند...
-
غمناکی
لغتنامه دهخدا
غمناکی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) غمگین بودن . غمناک و اندوهگین بودن : شد درین خشت خانه ٔ خاکی خشت نمناک شد ز غمناکی . نظامی .دید کین خیلخانه ٔ خاکی نارد الا غبار غمناکی . نظامی .خاک زر شد هیأت خاکی نماندغم فرح شد خار غمناکی نماند. مولوی .کتبت قصة شوقی ...
-
افلاکیان
لغتنامه دهخدا
افلاکیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ثوابت و سیارات . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). ملائکه و ثوابت و سیارات . (فرهنگ محمودی از فرهنگ شعوری ) : شاهد نوفتنه ٔ افلاکیان نوخط فرد آینه ٔ خاکیان . نظامی .|| (اِخ ) طایفه ای اند از ب...
-
چرک دنیا
لغتنامه دهخدا
چرک دنیا. [ چ ِ ک ِ دُن ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مال و متاع دنیا. (آنندراج ). مال و متاع دنیا.اسباب دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 317) : پاک اگر شویند دست از چرک دنیا خاکیان دست در یک کاسه با خورشید چون عیسی کنند. صائب (از آنندراج ).عاقبت ب...
-
تنهارو
لغتنامه دهخدا
تنهارو. [ ت َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تنهارونده . تنهاخرام . تک رو : یا چو الیاس باش تنهارویا چو ابلیس شو حریف نواز. سنائی .شیر تنهارو شریعت رابا سگی در خطاب دیدستند. خاقانی .تنهاروی ، ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند به زاویه ٔ خاکیان مقام . خاقانی .و ...
-
گاو زرین
لغتنامه دهخدا
گاو زرین . [ وِ زَ / زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صراحی که بشکل گاو از طلا سازند. خم شراب : چند خواهی ز آهوی سیمین گاو زرین که میخورد گلنار. خاقانی .آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته . خاقانی .ز آهوی سیمین طلب گاو ز...