کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکستری رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
sallowest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sallowest، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز
-
sallower
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرخورده، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز
-
sallow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساندویچ، درخت بید، زردرنگ کردن، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز
-
دیزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) 1 - رنگ ، رنگ سیاه و کبود. 2 - اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد. دیزج و دیزک هم گفته شده .
-
iron-gray
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهن خاکستری، رنگ خاکستری و سیاهاهن، رنگ سیاهاهن
-
iron-grey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهن خاکستری، رنگ خاکستری و سیاهاهن، رنگ سیاهاهن
-
dapple-grey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ خاکستری
-
dapple-gray
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنگ خاکستری
-
cinereous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جادوگر، خاکستری، خاکستری رنگ، خاکستروار، خاکستری مایل به ابی
-
livid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنده، کبود، کبود شده، خاکستری رنگ، سربی رنگ، کوفته
-
bluish-gray
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آبی رنگ خاکستری
-
بخور
فرهنگ فارسی معین
(بُ خُ) (ص .) 1 - رنگ خاکستری سیر. 2 - هر چیز به رنگ خاکستر.
-
taupe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
taupe، رنگ خاکستری مایل به قهوهای
-
saturation 2, colour saturation, purity
خلوص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] یکی از ابعاد رنگ که بیانگر میزان فاصلۀ رنگ از یک رنگ خاکستری با همان روشنی است متـ . نابی
-
رنگ
لغتنامه دهخدا
رنگ . [ رَ ] (اِ) لون . (برهان قاطع). اثر نور که بر ظاهر اجسام نمایشهای مختلف می دهد، بعربی لون گویند. (فرهنگ نظام ). لون یعنی اثر مخصوصی که در چشم از انعکاس اشعه ٔ نور در روی اجسام پدید آید. (ناظم الاطباء). آرنگ . گون . گونه . (برهان قاطع). صِبْغ. (...