کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکساری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاکساری
/xāksāri/
معنی
۱. [مجاز] افتادگی؛ فروتنی؛ تواضع.
۲. [مجاز] خواری؛ ذلت.
۳. (صفت نسبی) هریک از پیروان فرقۀ شیعیمذهب خاکساریه (فرقهای از متصوفه).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افتادگی، تواضع، خشوع، فروتنی ≠ غرور
۲. خواری، ذلت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکساری
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادگی، تواضع، خشوع، فروتنی ≠ غرور ۲. خواری، ذلت
-
خاکساری
لغتنامه دهخدا
خاکساری . (اِخ ) گروهی از صوفیه میباشند که مذهبشان شیعه و بنام سلسله ٔ جلالی خاکسار معروفند. دوکتاب تحفه ٔ درویش و گنجینه ٔ اولیاء از این فرقه منتشر شده است . ریاست این فرقه اکنون با مطهر علی شاه است . در تهران . مشهد و کوفه خانقاه و مراکزی دارند.
-
خاکساری
لغتنامه دهخدا
خاکساری . (حامص مرکب ) خاک آلودی . (شرفنامه ٔ منیری ). || عجز و تواضع. (آنندراج ). افتادگی . نامرادی . خواری . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 384) : که در نگونساری و خاکساری ایشان و راحت و آسایش انام و تازگی ایام است . (تاریخ قم ص 4).لباس عافی...
-
خاکساری
لغتنامه دهخدا
خاکساری . (ص نسبی مرکب ) منسوب به خاکسار. (آنندراج ).
-
خاکساری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xāksāri ۱. [مجاز] افتادگی؛ فروتنی؛ تواضع.۲. [مجاز] خواری؛ ذلت.۳. (صفت نسبی) هریک از پیروان فرقۀ شیعیمذهب خاکساریه (فرقهای از متصوفه).
-
جستوجو در متن
-
می سجدم
واژهنامه آزاد
به خاکساری و درماندگی در پیشگاه حضرت حق یقین دارم
-
فروتنی
واژگان مترادف و متضاد
افتادگی، تواضع، خاکساری، خشوع، خضوع ≠ استکبار، برتنی، غرور
-
خاکسارانه
لغتنامه دهخدا
خاکسارانه . [ ن ِ / ن َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور خاکساری . عاجزانه . بیچاره وار.
-
تواضع
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکستهنفسی، فروتنی، نرمخویی ≠ تفرعن ۲. فروتنی کردن، خاشع بودن، خاضع بودن ≠ تفرعن ورزیدن، تکبر کردن، کبر ورزیدن
-
رشتی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به رشت ، از مردم رشت . 2 - آن چه که در رشت ساخته شود. 3 - (حامص .) فروتنی ، خاکساری . 4 - (اِ.) آن که لجن پاک کند و خاک و خاکروبه برد.
-
رشتی
لغتنامه دهخدا
رشتی . [ رَ ] (اِ) جاروب . (ناظم الاطباء). || کسی که لجن پاک می کند و خاکستر می برد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه لجن پاک کند و خاک و خاکروبه برد.(برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). || جاروب کش و کسی که گرد و غبار پاک می کند. (ناظم الاطباء) (از برهان )....
-
پیش سلام
لغتنامه دهخدا
پیش سلام . [ س َ ] (ص مرکب ) کسی که از راه خاکساری یا خوشخوئی در سلام گفتن سبقت کند. گویند مرد افتاده ٔ پیش سلامیست . (آنندراج ) : هرجا غمی است پیش سلام دل منست مشهور ملک فتنه بود روشناس من .شفائی (از آنندراج ).
-
کار را بالا بردن
لغتنامه دهخدا
کار را بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار براه بردن . کار بساز کردن . (آنندراج ). کار چون زر ساختن : چون غبارم جلوه ٔ بیباکی از جا برده است خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است .میرزا جلال اسیر (ازآنندراج ).
-
حساب از خود داشتن
لغتنامه دهخدا
حساب از خود داشتن . [ ح ِ اَ خُد ت َ ] (مص مرکب ) به خود مغرور بودن . (مجموعه مترادفات ص 256) : خاکساری پیش مغروران ندارد اعتبارگر حسابی داری از خود در حساب مامباش .سلیم (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).