کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاکسار
/xāksār/
معنی
۱. [مجاز] = فروتن
۲. [مجاز] خوار؛ ذلیل.
۳. [مجاز] = خاکزاد
۴. [قدیمی] خاکآلوده.
۵. [مجاز] حقیر؛ ناچیز: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
earthly, humble
-
جستوجوی دقیق
-
خاکسار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - مانند خاک . 2 - افتاده ، فروتن . 3 - (کن .) پست ، خوار، ذلیل .
-
خاکسار
لغتنامه دهخدا
خاکسار. (اِخ ) شکراﷲخان خاکسار شاعر هندی است که صاحب دیوان مرتبی می باشد. وفاتش به سال 1108 هَ . ق . اتفاق افتاد. (قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2013).
-
خاکسار
لغتنامه دهخدا
خاکسار. (ص مرکب ) بمعنی خاک مانند است چه سار بمعنی مانند هم آمده است .(برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : آنکه راه خلاف تو سپرداگر آبست خاکسار شود. مسعودسعد. || کنایه از چیزی گردآلود است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : فرزند من یتیم و...
-
خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāksār ۱. [مجاز] = فروتن۲. [مجاز] خوار؛ ذلیل.۳. [مجاز] = خاکزاد۴. [قدیمی] خاکآلوده.۵. [مجاز] حقیر؛ ناچیز: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).
-
واژههای مشابه
-
خاکسار، خاکسار
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ≠ مغرور ۲. بیقدر، پست، خوار، ذلیل ۳. خاکسان، خاکنهاد ۴. خاکنشین، خاکسترنشین ۵. فانی
-
جستوجو در متن
-
خاکآلود
واژگان مترادف و متضاد
۱. غبارآلود، گردآلود، مغبر، خاکی ۲. خاکسار
-
خاکساری
لغتنامه دهخدا
خاکساری . (ص نسبی مرکب ) منسوب به خاکسار. (آنندراج ).
-
خاکنهاد
واژگان مترادف و متضاد
افتاده، خاکی، متواضع، خاشع، درویش، خاکسار، فروتن ≠ مغرور، متکبر، پرفیسوافاده
-
خاضع
واژگان مترادف و متضاد
افتاده، خاشع، خاکسار، خاکی، فروتن، متواضع ≠ متکبر، مغرور
-
فروتن
واژگان مترادف و متضاد
افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکستهنفس، متواضع، محجوب ≠ خودخواه، خویشتنبین، متکبر
-
افتاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. محذوف ۲. خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ متکبر، مغرور
-
بیتکبر
واژگان مترادف و متضاد
افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ خودپرست، متکبر
-
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xāknešin ۱. کسی که بر روی خاک مینشیند.۲. [مجاز] = خاکسار۳. [مجاز] بدبخت.