کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکروبه دانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاکروبه دانی
/xākrubedāni/
معنی
جای ریختن خاکروبه؛ زبالهدان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاکروبه دانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] xākrubedāni جای ریختن خاکروبه؛ زبالهدان.
-
واژههای مشابه
-
خاکروبه کشیدن
لغتنامه دهخدا
خاکروبه کشیدن . [ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل خاکروبه کردن .
-
خاکروبه ای
لغتنامه دهخدا
خاکروبه ای . [ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) کسی که حمل خاکروبه ها می کند. کسی که آشغال و خاکروبه را می برد. خاکروبه بر. خاکروبه کش .
-
خاکروبه بر
لغتنامه دهخدا
خاکروبه بر. [ ب َ / ب ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ خاکروبه . برنده ٔ آشغال و خاکروبه . خاکروبه ای . خاکروبه کش .
-
خاکروبه دان
لغتنامه دهخدا
خاکروبه دان . [ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب ) محلی که خاکروبه در آن می ریزند. آشغال دان . جای آشغال . مَنهَرَه . خاکدان . خاشکدان . سَلَّه .
-
خاکروبه کش
لغتنامه دهخدا
خاکروبه کش . [ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کسی که آشغال و خاکروبه را می برد. خاکروبه ای .
-
خاکروبه کشی
لغتنامه دهخدا
خاکروبه کشی . [ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل خاکروبه کش . عمل کسی که خاکروبه حمل می کند.
-
خاکروبه کش
لهجه و گویش تهرانی
نظافتچی
-
خاکروبه کشی کردن
لغتنامه دهخدا
خاکروبه کشی کردن . [ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل خاکروبه کردن .
-
جستوجو در متن
-
dustbin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرد و غبار، زباله دانی، سطل خاکروبه، اشغال دانی
-
زبیلدانی
لغتنامه دهخدا
زبیلدانی . [ زَ ] (اِ مرکب ) (در تداول عامه ) خاکروبه دان .خاکروبه دانی . زبلدان . مکانی برای گرد کردن زباله .
-
دانی
لغتنامه دهخدا
دانی . (پسوند) دان . (در تداول عوام ) محل . جا. چون چیزی را از چوب وفلز و شیشه و بلور کنند و قابل حمل و نقل باشد بیشتر با «دان » از آن تعبیر کنند. نمکدان . قنددان . زبیل دان . آشغال دان . خاکروبه دان . و چون از خاک و خشت و سنگ و مانند آن کنند و قابل ...
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (اِ) در آخر کلمه معنی ظرفیت بخشد. (برهان ). جای هر چیز. در کلمات مرکبه افاده ٔ معنی ظرفیت کند و هرچه بدان مضاف شود افاده کند که ظرف آن چیز بود. جای و مکان و ظرف (در کلمات مرکبه ). ترکیبات ذیل از جمله شواهد آن است که به ترتیب الفباء مرتب داشته ا...