کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خانه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خانه کردن
مترادف و متضاد
۱. مقیم شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن
۲. لانه کردن، آشیانه ساختن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خانه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقیم شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن ۲. لانه کردن، آشیانه ساختن
-
خانه کردن
لغتنامه دهخدا
خانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قایم شدن . مکان گرفتن . اقامت کردن . (آنندراج ) : اعتمادش بود از روی قیاس خانه نتوان کرد در کوی قیاس . مولوی .یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است امروز خانه کردن و فردا تحولی . سعدی .در دلم تا ماه حسنش کرد امشب ...
-
واژههای مشابه
-
خانه خانه
لغتنامه دهخدا
خانه خانه . [ ن َ / ن ِ / ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تخلخل . متخلخل . سوراخ سوراخ . (ناظم الاطباء). || بسیاربسیار. (آنندراج ) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت . نظامی .با مظهری امروز بویرانه ٔ خویش بودیم بفکر دل دیوانه ٔ...
-
خانه خانه
دیکشنری فارسی به عربی
خلوي
-
خانه قلعه خانه
لغتنامه دهخدا
خانه قلعه خانه . [ ن َ / ن ِ ق َ ع ِن ِ ] (اِخ ) قلعه ای است در 34500 گزی غرب قلعه زرنی متصل نهر آب جوش در علاقه ٔ حکومت درجه 2 بکواه و خاشرود مربوط به حکومت اعلی فراه ، واقع بین خط 64 درجه و3 دقیقه طول شرقی و خط 33 درجه و 9 دقیقه و 34 ثانیه ٔ عرض شم...
-
خانه خانه دار
لغتنامه دهخدا
خانه خانه دار. [ ن َ / ن ِن َ / ن ِ ] (نف مرکب مرخم ) صاحب خانه خانه . دارای خانه های متعدد. بشکل جداول و دارای خانه های مربع شکل .
-
دوساق، دوساق خانه، حبس خانه
لهجه و گویش تهرانی
زندان
-
جُبا ،جُبا خانه، جُبّه خانه
لهجه و گویش تهرانی
غورخانه، زرداخانه،اسلحه خانه، لباسخانه
-
عرق خانه
لغتنامه دهخدا
عرق خانه . [ ع َ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) حمام . (آنندراج ) : مغز عشقی که میشود در پوست در عرق خانه ٔ محبت اوست .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
عروس خانه
لغتنامه دهخدا
عروس خانه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که محل عروسی است . خانه ای که در آن عروسی برپاست . (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ عروس . بیت العروس . رجوع به بیت العروس شود.
-
عزب خانه
لغتنامه دهخدا
عزب خانه . [ ع َزَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه ٔ پسران مجرد. خانه ٔ بی اغیار عزبی را. (یادداشت...
-
عرب خانه
لغتنامه دهخدا
عرب خانه . [ ع َ رَ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش درمیان ، شهرستان بیرجند و محدود است از طرف شمال خاوری به دهستان مؤمن آباد از باختر به دهستان قیس آباداز شمال به دهستان گل فریز. جلگه ای و کوهستانی و معتدل و محصول غلات است ، مردم آن از ایلات ...
-
عیش خانه
لغتنامه دهخدا
عیش خانه . [ ع َ / ع ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل عیش . خانه ٔ عیش و عشرت وخوشگذرانی . عشرتکده . عشرت گاه . عیشستان : دنیا برای بیخبران عیش خانه ایست مرغ حریص را گره دام دانه ایست .صائب (از آنندراج ).
-
کمان خانه
لغتنامه دهخدا
کمان خانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که کمان را در آن گذارند. قربان . (فرهنگ فارسی معین ). || گوشه ٔ کمان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مِرکَضَه ٔ قوس و آن دوخانه باشد. سِیَه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمان خانه ٔ ابرو ؛ ابروی ک...