کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامی و ساده دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خامی و ساده دلی
فرهنگ گنجواژه
ساده لوحی.
-
واژههای مشابه
-
طمع خامی
واژگان مترادف و متضاد
خوشخیالی
-
جستوجو در متن
-
ساده دلی
لغتنامه دهخدا
ساده دلی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دل بودن . ساده بودن . سلیم دلی . صاف صادقی . مقابل عیاری : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود. منوچهری .خامی و ساده دلی شیوه ٔ جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار....
-
simpleheartedness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوشبختی، ساده دلی، ساده لوحی
-
simplicities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سادگی، ساده دلی، بی الایشی، بسیطی، ساده لوحی، فروتنی
-
naivety
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابغه، ساده لوحی، سادگی، بی ریایی، ساده دلی
-
simplicity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سادگی، ساده دلی، بی الایشی، بسیطی، ساده لوحی، فروتنی
-
ساده دلی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] sādedeli ۱. سادهدل بودن؛ سادگی و صداقت.۲. زودباوری.
-
لری
فرهنگ فارسی معین
(لُ) (حامص .) 1 - منسوب به طایفة لُر. 2 - سادگی ، ساده دلی .
-
سلیم دلی
لغتنامه دهخدا
سلیم دلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دلی . || بلاهت . (منتهی الارب ). حماقت : و حرب صفین و حدیث حکمین و سلیم دلی با موسی اشعری و فریب عمروبن العاص . (تاریخ سیستان ص 109).
-
نیک دلی
لغتنامه دهخدا
نیک دلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) خوش نیتی . نیک نهادی . نیک دل بودن : از نکورسمی و نیکوخویی و نیک دلی بسوی اوست همه چشم و دل و گوش پدر. فرخی . || ساده دلی : نگار من ز سر کودکی و نیک دلی چه گفت گفت که بینائی از عطای خطاست .عمعق .
-
راست دلی
لغتنامه دهخدا
راست دلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت راست دل . پاکدلی . صفا : بر صید دل عاشق شاهین صفت و عاشق در راست دلی با تو دارد صفت شاهین . سوزنی .|| ساده دلی . رجوع به راست دل شود.
-
ساده روی
لغتنامه دهخدا
ساده روی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کنایه از دلبر محبوب ، و مراد خالی بودن از کدورت ریش و بروت و عاری بودن چهره ٔ ملک وارش از غل و غش ، و این وصف مخصوص ذکور است . (شعوری ). ساده . ساده رخ . ساده زنخ . ساده زنخدان . ساده شکر. ساده نمک . امرد، بیریش . که ...