کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامۀ سترون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
sterilized cream
خامۀ سترون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خامهای که مدت دو ثانیه در دمای 140 درجۀ سلسیوس قرار گرفته و بلافاصله خنک شده باشد
-
واژههای مشابه
-
خامه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک ۲. قلم، کلک ۳. نخ نتابیده ۴. ابریشمنتابیده، ابریشم خام ۵. توده، تل(ریگ)
-
خامه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - ابریشم خام . 2 - سرشیر. 3 - قلم . 4 - توده ، تل ریگ .
-
خامه
لغتنامه دهخدا
خامه . [ م َ ] (ع ص ) ناموافق . منه : ارض ٌ خامة؛ زمین ناموافق باشندگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
خامه
لغتنامه دهخدا
خامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم الاطباء). کِلک . صاحب فرهنگ آنندراج کلمات زیر را از صفات قلم و خامه می داند: «مشکبار، مشکبو...
-
خامة
لغتنامه دهخدا
خامة. [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای در اطراف بخارا که نهر خامة آن را مشروب میکرده است . (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111).
-
خامة
لغتنامه دهخدا
خامة. [ م َ ] (اِخ ) نهری است که از آبادانیهای اطراف بخارا میگذشت و روستاهای بسیار را سیراب میکرد و شهری بنام خامه را مشروب مینمود. (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111).
-
خامة
لغتنامه دهخدا
خامة. [ م َ ] (ع اِ) رجوع به خامه شود.
-
خامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāme ۱. چربی شیر خام که بهطور طبیعی یا با ماشین خامهگیری از شیر میگیرند.۲. قلم.۳. (زیستشناسی) بخشی از مادگی گل که میان کلاله و تخمدان قرار دارد.۴. نخ ابریشمی.۵. [قدیمی] توده: ◻︎ تا هست خامهخامه به هر بادیه ز ریگ / و ز باد غیبهغیبه بر او نق...
-
خامه
دیکشنری فارسی به عربی
اسلوب , قلم
-
نگین خامه
لغتنامه دهخدا
نگین خامه . [ ن ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) خامه ٔ فولادی که بدان نگین کنده کنند و خامه ٔ حکاک نیز گویند. (از آنندراج ). قلمی که بدان مهر می کنند و حکاکی می نمایند. (ناظم الاطباء).
-
stylopodium
پایک خامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بخش ضخیمشدۀ خامه در محل اتصال به تخمدان
-
cream 1
خامه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] محصول غذایی متشکل از چربی جداشدۀ شیر و در مواردی محصولات شبیه به آن
-
style 1
خامه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بخشی از مادگی که کلاله را به تخمدان متصل میکند * مصوب فرهنگستان اول