کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاموشنشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاموش گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) ساکت کردن . از سخن بازداشتن . خاموش ساختن . خاموش کردن . تَصمیت . اِصمات . (منتهی الارب ). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت : اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم . (...
-
خاموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیصدا شدن . ساکت شدن . از سخن بازایستادن . دم فروبستن . خاموش شدن . خاموش گشتن . اِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اِقتِنان .کَرسَمَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سُموط. ع...
-
خاموش گریستن
لغتنامه دهخدا
خاموش گریستن . [ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) آهسته و بی آواز گریستن .
-
خاموش گشتن
لغتنامه دهخدا
خاموش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی صدا گشتن . بی سخن گشتن . خاموش شدن . خاموش گردیدن . اِنصاف . اِرمام . رجوع به «خاموش شدن » و «خامش گردیدن » شود : بروی اندر افتاد و بیهوش گشت نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت . فردوسی .- خاموش گشتن آتش ؛ خاموش شدن آن ...
-
خاموش ماندن
لغتنامه دهخدا
خاموش ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساکت ماندن . بی صدا ماندن . دم فروبستن : شانه را در هر سری سازند جای زآنکه با چندین زبان خاموش ماند. || بجا ماندن . (آنندراج ). گفته نشدن : در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماندزآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.ظهوری (از...
-
خاموش نشستن
لغتنامه دهخدا
خاموش نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) بیصدا نشستن . ساکت نشستن : جای آن نیست که خاموش نشیند مطرب شب آن نیست که در خواب رود یار و ندیم . سعدی (بدایع).- امثال : خاموش نشین و فارع از الم باش . || دست از فعالیت بازداشتن . اقدام لازم نکردن . چون : «آی...
-
خاموش نمودن
لغتنامه دهخدا
خاموش نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خاموش کردن . خاموش ساختن . خاموش گردانیدن . رجوع به مصادر «خاموش کردن » و «خاموش ساختن » و «خاموش گردانیدن » شود.
-
خاموش هندی
لغتنامه دهخدا
خاموش هندی . [ ش ِ هَِ ] (اِخ ) نامش رای صاحب رام است . او راست : دیوانی در شعر پارسی . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285). در صبح گلشن آمده : تخلص یکی از شعرای عالیمقام هند است که مذهب برهمنان داشته . نام او «رای صاحب را...
-
خاموش هندی
لغتنامه دهخدا
خاموش هندی . [ ش ِ هَِ ] (اِخ ) وی در دهلی بوجود آمد و در بنگاله سکونت گزید چنانکه دیوان موجودش در کتابخانه ٔ ملک مشعر بر این مدعی است . این دیوان دارای پنجهزار بیت و در قرن سیزدهم هجری قمری نوشته شده است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزر...
-
خاموش یزدی
لغتنامه دهخدا
خاموش یزدی . [ ش ِ ی َ ] (اِخ ) میرزا ابراهیم بن المدرس الیزدی . صاحب دیوانی است در شعر پارسی . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه آقابزرگ طهرانی جزء 1 قسم 9 ص 286).
-
خاموش یزدی
لغتنامه دهخدا
خاموش یزدی .[ ش ِ ی َ ] (اِخ ) میرزا علی خان خاموش یزدی حائری طویریجی نجفی . عضو قونسولگری ایران در نجف است . او را سه دیوان درباره ٔ مدح ائمه میباشد و شامل غزلیات و رباعیات است و به بیست هزار بیت میرسد. خلافت نامه ٔ امام حسن و خلافت نامه ٔ حیدری از ...
-
خاموش سار
لغتنامه دهخدا
خاموش سار. (ص مرکب ) خاموش گونه . بی سر و صدا. بی قال و قیل . || ساکت تر. بی صداتر : کز همه مرغان تویی خاموش سارگوی چرا برده ای آخر بیار.نظامی .
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...
-
خاموش کاری
لغتنامه دهخدا
خاموش کاری . (حامص مرکب ) حالت خاموشی . خاموشی . دم فروبستگی . سکوت : نظامی بخاموش کاری بسیچ بگفتار ناگفتنی درمپیچ .نظامی .
-
خاموش لب
لغتنامه دهخدا
خاموش لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) بی سخن . بی صدا. ساکت . بی کلام . || بی حرکت . ساکن . غیرمتحرک : دلو از کله های آفتابی خاموش لب از دهن پرآبی .نظامی .