کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامه مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خامه ٔ دوزبان
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ دوزبان . [ م َ/ م ِ ی ِ دُ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم نی که پس از قط میان آن را شکافی داده تا براحتی بنویسند.
-
خامه ٔ ریگ
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ ریگ . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تل ریگ . نقا. (زمخشری ) : کرده از خلق دشمنان چو سحاب خامه ٔ ریگ را بخون سیراب .سنایی (از حاشیه ٔ برهان قاطع).
-
خامه ٔ زرین
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ زرین . [ م َ / م ِ ی ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط شعاعی آفتاب باشد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خطی که با طلا نویسند. (ناظم الاطباء).
-
خامه ٔ سحرساز
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ سحرساز. [ م َ/ م ِ ی ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم افسونگر.
-
خامه ٔ شنجرف
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ شنجرف . [ م َ / م ِی ِ ش َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خامه ٔ شنگرف . خامه که بدان با شنگرف نویسند. (آنندراج ) : عشق میداند بتحریر شهادت نامه ام خامه ٔ شنجرف هر آه بخون غلطیده را. خان آرزو (از آنندراج ).شب که وصف لعل رنگین تو کلکم می نگاشت ...
-
خامه ٔ شنگرف
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ شنگرف . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ گ َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به خامه ٔ شنجرف شود.
-
خامه ٔ فولاد
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ فولاد. [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلم که از جنس فولاد باشد. قلم فولادی : در انتظام کار جهان اهتمام خلق مشق جنون بخامه ٔ فولاد کردن است .صائب (از آنندراج ).
-
خامه ٔ گوهرنثار
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ گوهرنثار. [ م َ / م ِ ی ِ گ َ / گُو هََ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نویسنده ٔ فصیح و ظریف . (ناظم الاطباء).
-
خامه تو
لغتنامه دهخدا
خامه تو. [ م َ / م ِ ] (اِ) خامه ای که بروی شیر خام بندد. خامه ٔ شیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خامه زدن
لغتنامه دهخدا
خامه زدن . [ م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) قلم را قط زدن . (غیاث اللغات ). کنایه از خامه تراشیدن . (آنندراج ) : نه چون خام کاری که مستی کندبخامه زدن خام دستی کند. نظامی .خامه مزن سوختن عامه راآلت تزویر مکن خامه را.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
خامه کردن
لغتنامه دهخدا
خامه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) قلم ساختن . قلم درست کردن : بخاقان چینی یکی نامه کردتو گفتی که از خنجرش خامه کرد.فردوسی .
-
خامه اقطی
لغتنامه دهخدا
خامه اقطی . [ م ِ اَ ] (معرب ، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن بتازی خمان الارض باشد. و آن کوچک و بزرگ هر دو می شود. کوچک آن درخت بل است و آن میوه ای باشد معروف در هندوستان و بزرگ آن را شیوفه خوانند. هر دو مجفف و محلل باشد به اعتدال . (آنندراج ). رجوع ...
-
خامه ای
لغتنامه دهخدا
خامه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) برنگ خامه || منسوب به خامه .- نان خامه ای ؛ قسمی شیرینی که در آن خامه کنند.
-
خامه جنبان
لغتنامه دهخدا
خامه جنبان . [ م َ / م ِ جُم ْ ] (نف مرکب ) کنایه از نویسنده و محرر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : ز مژگان بی نگاهی نیست در دلها اثر از چشم که نتوان کرد انشا نامه ای بی خامه جنبانی .اثر (از آنندراج ).
-
خامه دان
لغتنامه دهخدا
خامه دان . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) مِقلَمَه . قلمدان . (زمخشری ) (آنندراج ).