کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خامل
/xāmel/
معنی
۱. گمنام؛ بینامونشان.
۲. فرومایه؛ بیقدر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گمنام، بینام، ناشناس، بینامونشان
۲. پست، فرومایه ≠ سرشناس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خامل
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمنام، بینام، ناشناس، بینامونشان ۲. پست، فرومایه ≠ سرشناس
-
خامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - گمنام . 2 - بی قدر، فرومایه .
-
خامل
لغتنامه دهخدا
خامل . [ م ِ ] (ع ص ) گمنام . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 372). بی نام . (مهذب الاسماء) : در مجلس عام از هرگونه مردم کافی و خامل حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ).|| بی قدر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغ...
-
خامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xāmel ۱. گمنام؛ بینامونشان.۲. فرومایه؛ بیقدر.
-
واژههای مشابه
-
خامل ذکر
لغتنامه دهخدا
خامل ذکر. [ م ِ ذِ] (ص مرکب ) گمنام . مجهول نام . ناسرشناس : کسی که باشد مجهول نام و خامل ذکربذکر او شود اندر جهان همه مذکور. فرخی .سالار بکتغدی گفت : طرفه آن است که در سرایهای محمودی خامل ذکرتر از این دو کس نبوده . (تاریخ بیهقی ). اگر طاعنی ...گوید ...
-
خامل ذکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹خاملالذکر› [قدیمی] xāmelzekr فاقد شهرت؛ گمنام؛ بینام و نشان: ◻︎ کسی که باشد مجهولنام و خاملذکر / به ذکر او شود اندر جهان همه مذکور (فرخی: ۱۹۶).
-
جستوجو در متن
-
گمنام
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بی نام و نشان ، خامل .
-
خوامل
لغتنامه دهخدا
خوامل . [ خ َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ خامل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خامل شود.
-
گمنام
واژگان مترادف و متضاد
خامل، بینامونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهولالهویه، ناشناخته، ناشناس ≠ سرشناس، مشهور
-
اخمل
لغتنامه دهخدا
اخمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خمول . گمنام تر. خامل تر.
-
گمنام
لغتنامه دهخدا
گمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) : نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوندشهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 652).|| بی سر و پا. || (اِ) علتی است که اسبا...
-
نویم
لغتنامه دهخدا
نویم . [ ن َ ] (ع ص ) مرد کندخاطر نادان ، یا گمنام بی اعتبار. (منتهی الارب ). مغفل ، و گفته اند خامل . (از اقرب الموارد). نُوَمَة. (از اقرب الموارد).
-
غنتل
لغتنامه دهخدا
غنتل . [ غ َ ت َ ] (ع ص ) گمنام . بیقدر. (منتهی الارب ). خامل . (اقرب الموارد). گمنام و بیقدر. || ام غنتل ؛ کفتار. (آنندراج ) (اقرب الموارد).