کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خامش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خامش کردن
لغتنامه دهخدا
خامش کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساکت کردن . بیصدا کردن . خاموش کردن : دیو را نطق تو خامش میکندگوش ما را گفت تو هش میکند. مولوی .چنان صبرش از شیر خامش کندکه پستان شیرین فرامش کند.سعدی (بوستان ).
-
واژههای مشابه
-
خامش ماندن
لغتنامه دهخدا
خامش ماندن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب )ساکت ماندن . بیصدا ماندن . خاموش ماندن : ندانم تو خامش چرا مانده ای پس آن داستانها چرا خوانده ای . فردوسی .سه بار آن سخن را بر ایشان براندچو پاسخ نیامدش خامش بماند.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
هش کردن
لغتنامه دهخدا
هش کردن . [ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب )به هوش آوردن . بیدار کردن . هشیار کردن : دیو را نطق تو خامش می کندگوش ما را گفت ِ تو هش میکند.مولوی .
-
تجمیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tajmiš بازی کردن و عشق ورزیدن با زنان: ◻︎ خامش کنم تا حق کند او را سیهروی ابد / من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او (مولوی۲: ۱۴۹۹).
-
ساکت
لغتنامه دهخدا
ساکت . [ ک ِ ] (ع اِ) خاموش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خامش . خموش . خمش . صامت . بی صدا. آرام . ساکن .- ساکت شدن غضب ؛ فرونشستن خشم .- ساکت کردن ؛ آرام کردن .- ساکت گردیدن ؛خاموش و بی صدا شدن .- ساکت ماندن ؛ خاموش شدن .
-
وعده کردن
لغتنامه دهخدا
وعده کردن . [ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت برای اجرای امری کردن . قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن . تعهد کردن : بر یخ بنویس چون کند وعده گفتار محال و قول خامش را. ناصرخسرو.یا وعده مکن که می فرستم یا وعده ٔ خویش را وفا کن .سعدی .
-
برهنه کردن
لغتنامه دهخدا
برهنه کردن . [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عریان کردن . (ناظم الاطباء). لخت کردن . عور کردن . لوت کردن . اعراء. تجرید. تعریة. تکشیف . حسر. قشد. قشط. کاشفة. کشط. کشف . کفح . مکاشفة : چرا خامش نباشی چون ندانی برهنه چون کنی عورت به بازار؟ ناصرخ...
-
خام دستی
لغتنامه دهخدا
خام دستی . [ دَ ] (حامص مرکب ) ناتجربه کاری (غیاث اللغات ) : نه چون خامکاری که مستی کندبخامه زدن خام دستی کند. نظامی .دید آخر ساعد چون نقره ٔ خامش رقیب شد خراب از خام دستیهای جانان خانه ام . صائب (از آنندراج ).بدست غیر دادی ساعد چون نقره ٔخامت بقربان...
-
فرمان کردن
لغتنامه دهخدا
فرمان کردن .[ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمان بردن . اطاعت کردن . فرمان برداری کردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : فرمان کنی و یا نکنی ترسم بر خویشتن ظفر ندهی باری . رودکی .به ایرانیان گفت فرمان کنیددل خویش را زین سخن مشکنید. فردوسی .مکن نیز فرمان دیو پلید...
-
شمار گرفتن
لغتنامه دهخدا
شمار گرفتن . [ ش ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شمردن . آمار گرفتن . شمارش کردن . برشمردن . حساب کردن . به حساب رسیدن . تعداد کردن . (از یادداشت مؤلف ) : کسی کو بدیهات گیرد شمارفزون آید از گردش روزگار. فردوسی .یکی نامه با هدیه ٔ شاهوارکه آنرا نشاید گرفتن...
-
تقسیم
لغتنامه دهخدا
تقسیم . [ ت َ ] (ع مص ) وابخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بخش کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (غیاث اللغات ).بخش بخش کردن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قسمت کردن . بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کر...
-
سودا پختن
لغتنامه دهخدا
سودا پختن . [ س َ / سُو پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اندیشه و خیال خام کردن . آرزوی دور و درازو خیال باطل کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : جانم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم . سعدی .گدایی که از پادشه خواست دخت قفا خورد و سودای بیه...
-
دزدیده
لغتنامه دهخدا
دزدیده . [ دُ دی دَ / دِ ] (ن مف ) دزدیده شده . ربوده شده . سرقت شده . مسروق . (ناظم الاطباء). مسروقة. مستسرق . مسترقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : فرمودند کباب دزدیده خوردن و طمع لقمه ٔ ما نیز کردن . (انیس الطالبین ص 122).هَشیلة؛ دزدیده از شتر و جز آن ...