کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خال کوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دال خال
لغتنامه دهخدا
دال خال . (اِ مرکب ) (از: دال ، به معنی دار + خال ، به معنی شاخه ) نهال و درخت نونشانده و پیوندنکرده را گویند. (برهان ).
-
خال دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xāldār دارای خال.
-
خال کوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xālkub کسی که شغلش کوبیدن خال بر روی پوست بدن دیگری است.
-
خال سوزنی
دیکشنری فارسی به عربی
وشم
-
خال کوبیدن
دیکشنری فارسی به عربی
وشم
-
خال سیاه
دیکشنری فارسی به عربی
خلد
-
خال گوشتی
دیکشنری فارسی به عربی
خلد
-
خال گشنیز
دیکشنری فارسی به عربی
نادي
-
تک خال
دیکشنری فارسی به عربی
آس
-
خال اتو
دیکشنری فارسی به عربی
بوق
-
خال حکم
دیکشنری فارسی به عربی
بوق
-
بی خال
دیکشنری فارسی به عربی
بدون بقع
-
خال پیک
دیکشنری فارسی به عربی
مجرف
-
خال خشتی
دیکشنری فارسی به عربی
ماس
-
خال خُدا
لهجه و گویش بختیاری
xâl-xodâ خالهاى سیاهرنگ بدن.