کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خال کوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خال کوبی
/xālkubi/
معنی
۱. خال یا نقشونگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد میکنند.
۲. (حاصل مصدر) خالکوبیدن در پوست بدن بهوسیلۀ یک مادۀ رنگی و سوزن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
tattoo
-
جستوجوی دقیق
-
خال کوبی
لغتنامه دهخدا
خال کوبی . (حامص مرکب ) عملی است که بدان بشره ٔ آدمی را نگارین کنند بصور گلهاو یا حیوان و یا حروف . و آن بوسیله ٔ آجیدن بشره با سوزن و نیل پاشیدن بجای آجده باشد. کبودزنی . وَشم .
-
خال کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xālkubi ۱. خال یا نقشونگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد میکنند.۲. (حاصل مصدر) خالکوبیدن در پوست بدن بهوسیلۀ یک مادۀ رنگی و سوزن.
-
خال کوبی
دیکشنری فارسی به عربی
وشم
-
واژههای مشابه
-
خال خال
لغتنامه دهخدا
خال خال . (ص مرکب ) بسیار لکه دار. (ناظم الاطباء). منقش به خالها. با خالها. منقطه . مرقش . رجوع به لغت خال شود.
-
خال خال
لهجه و گویش تهرانی
خالدار
-
poikilitic texture
بافت خالخال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت سنگ آذرینی که در آن دانههای کوچک یک کانی بهطور نامنظم در بلور بزرگتر و بیوجه کانی دیگری پخش شدهاند
-
هفت خال
لغتنامه دهخدا
هفت خال . [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف ). هفت خال بنابر انواع خالهای ورق چهار نوع است : هفت خال دل ، هفت خال خشت ، هفت خال پیک و هفت خال خاج یا گشنیز.
-
هواره خال
لغتنامه دهخدا
هواره خال . [ هََ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بانه ٔ شهرستان سقز. دارای 150 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، ارزن ، زغال ، مازوج و کتیرا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
pin-hole/ pin hole, dead centre
چشم خال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مرکز خال
-
gold, bull's-eye, bull 1
خال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کوچکترین دایرۀ هممرکز هدفبرگ که به رنگ زرد است
-
nevos
خال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] هرنوع تغییر رنگ مشخص و مادرزادی در پوست
-
sapling 1
خال 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درخت جوانی بزرگتر از شَل و دارای قطرِ برابر سینۀ حداکثر ده سانتیمتر که شاخههای پایین خود را از دست داده باشد
-
tack weld
خالجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] هریک از جوشهای کوچک فاصلهدار برای همراستا نگاه داشتن قطعات در حین جوشکاری اصلی
-
sapling 2
خالگروه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مجموعهای از درختهای جوان که قطرِ برابر سینۀ آنها حداکثر ده سانتیمتر باشد