کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خال ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خال ده
لغتنامه دهخدا
خال ده . [ دِ ](اِخ ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی . ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی . سکنه ٔ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان ش...
-
واژههای مشابه
-
خال خال
لغتنامه دهخدا
خال خال . (ص مرکب ) بسیار لکه دار. (ناظم الاطباء). منقش به خالها. با خالها. منقطه . مرقش . رجوع به لغت خال شود.
-
خال خال
لهجه و گویش تهرانی
خالدار
-
poikilitic texture
بافت خالخال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بافت سنگ آذرینی که در آن دانههای کوچک یک کانی بهطور نامنظم در بلور بزرگتر و بیوجه کانی دیگری پخش شدهاند
-
هفت خال
لغتنامه دهخدا
هفت خال . [ هََ ] (اِ مرکب ) ورق بازی که دارای هفت خال باشد. (یادداشت مؤلف ). هفت خال بنابر انواع خالهای ورق چهار نوع است : هفت خال دل ، هفت خال خشت ، هفت خال پیک و هفت خال خاج یا گشنیز.
-
هواره خال
لغتنامه دهخدا
هواره خال . [ هََ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بانه ٔ شهرستان سقز. دارای 150 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله ، توتون ، ارزن ، زغال ، مازوج و کتیرا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
pin-hole/ pin hole, dead centre
چشم خال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مرکز خال
-
gold, bull's-eye, bull 1
خال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کوچکترین دایرۀ هممرکز هدفبرگ که به رنگ زرد است
-
nevos
خال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] هرنوع تغییر رنگ مشخص و مادرزادی در پوست
-
tack weld
خالجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] هریک از جوشهای کوچک فاصلهدار برای همراستا نگاه داشتن قطعات در حین جوشکاری اصلی
-
blotch
خاللکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بخش وسیع تغییررنگیافته یا مرده بر روی اندامهای گیاه
-
spotlight, follow spotlight
خالنور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نور شدید و متمرکزی که بهطور موضعی برای جلب توجه بیننده قسمتی از صحنه را روشن میکند
-
تب خال
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید.
-
ابن خال
لغتنامه دهخدا
ابن خال . [ اِ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) پسردائی . خالوزاده . پسرخالو. دائی زاده . پسر نیای مادری . (مهذب الاسماء).