کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالی گذاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نان خالی
لغتنامه دهخدا
نان خالی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نان تهی . نان پتی . نان خشک . نان بی نانخورش .
-
بغداد خالی
لغتنامه دهخدا
بغداد خالی . [ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ) بغداد خراب . بغداد کهنه . کنایه از گرسنگی و شکم خالی باشد. (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). شکم خالی . (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ذیل بغداد) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بغداد خراب شود. || کنایه از ساغر خا...
-
خال خالی
لغتنامه دهخدا
خال خالی . (ص نسبی ) صاحب خالها.
-
خالی بودن
لغتنامه دهخدا
خالی بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) تهی بودن : ز درویش خالی نبودی درش . سعدی (بوستان ).- جای فلان خالی بودن . رجوع شود به جای فلان خالی . || خلوت بودن . || بخلوت بودن . تنها بودن . با کسی نبودن . || خالص بودن . بی آمیغ بودن : نصیحت چو خالی بود از غرض .سعد...
-
خالی خواستن
لغتنامه دهخدا
خالی خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب خلوت کردن . تقاضای ملاقات خصوصی کردن . استخلاء. (منتهی الارب ) : گفتم بیاریدش ، درآمد و خالی خواست . (تاریخ بیهقی ).
-
خالی داشتن
لغتنامه دهخدا
خالی داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تهی داشتن : اندرون از طعام خالی دارتا در او نور معرفت بینی . سعدی (گلستان ).|| خلوت کردن با : امیر از سرای برآمد و بر ایشان خالی داشت تا نماز دیگر. (تاریخ بیهقی ).
-
خالی شدن
لغتنامه دهخدا
خالی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن . (ناظم الاطباء). مطاوعه ٔ خالی کردن : تیر اندازد بسوی سایه اوترکشش خالی شود در جستجو. مولوی .حلق جان از فکر تن خالی شودآنگهان روزیش اجلالی شود. مولوی . || خلوت شدن : زمانی برآسای با شهره زن چو خالی شود خانه ا...
-
خالی گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خالی گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن از چیزی .- خالی گردانیدن سرای یا خانه ؛ خانه را تخلیه کردن . ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن .- خالی گردانیدن مجلس ؛ مجلس را خلوت کردن . مجلس را بی اغیار کردن .
-
خالی گردیدن
لغتنامه دهخدا
خالی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن از چیزی . تَعَرّی . (منتهی الارب ) .- خالی گردیدن سرای یا خانه ؛ بدون ساکن شدن آن .- خالی گردیدن مجلس ؛ خلوت شدن آن . بدون بیگانه و اغیار شدن آن .
-
خالی گشتن
لغتنامه دهخدا
خالی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تهی شدن . خالی گردیدن : هراة از شوایب نزاع و ظلم متعدیان خالی گشت و بعدل وافر سلطان حالی شد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به «خالی گردیدن » و ترکیبات آن شود.
-
خالی ماندن
لغتنامه دهخدا
خالی ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) تهی ماندن از. || بی اهل ومردم شدن . بی ساکن شدن . چون : بلاد از مردم خالی ماند.شغر. (منتهی الارب ). || خالی نماندن ؛ از عهده ٔ کاری برآمدن : خدمتکار اگرچه فرومایه باشد از دفع مضرتی ... خالی نماند. (کلیله و دمنه ).
-
خالی نشستن
لغتنامه دهخدا
خالی نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) بخلوت نشستن . تنها نشستن : این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه ٔ جوابها نبشته و هر دو بتوقیع مؤکدشده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280). دیگر روز شبگیر مرا بخواند رفتم خالی نشسته بود گفت : چه کردی ؟...
-
خالی یافتن
لغتنامه دهخدا
خالی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) تهی یافتن : همی جست و روزیش خالی بیافت بمردی بگفتار اندر شتافت . فردوسی .|| بخلوت یافتن . تنها یافتن . اِخلاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) : پس وزیر ابوعبداﷲ مهدی را خالی بیافت ، آغالش کرد. (مجمل...
-
خالی الذهن
لغتنامه دهخدا
خالی الذهن . [ یُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) بدون اطلاع قبلی .عدم سابقه ٔ ذهنی نسبت به امری . اطلاع قبلی نداشتن .
-
خالی السیر
لغتنامه دهخدا
خالی السیر. [ ل ِ یُس ْ س َ / س ِ ] (ع ص مرکب ) تنهارو.(شرفنامه ٔ منیری ). در اصطلاح منجمان : قمر را خالی السیر وقتی گویند که نظر هیچ کوکب به او نباشد و هرگاه حیات حیوانی مسلوب گردد هیچ کوکب را با طالع او سعد یا نحس نباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ...