کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالکوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خالکوبی
معنی
(حامص .) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن .
فرهنگ فارسی معین
فعل
بن گذشته: خالکوبی کرد
بن حال: خالکوبی کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالکوبی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن .
-
واژههای همآوا
-
خال کوبی
لغتنامه دهخدا
خال کوبی . (حامص مرکب ) عملی است که بدان بشره ٔ آدمی را نگارین کنند بصور گلهاو یا حیوان و یا حروف . و آن بوسیله ٔ آجیدن بشره با سوزن و نیل پاشیدن بجای آجده باشد. کبودزنی . وَشم .
-
خال کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xālkubi ۱. خال یا نقشونگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد میکنند.۲. (حاصل مصدر) خالکوبیدن در پوست بدن بهوسیلۀ یک مادۀ رنگی و سوزن.
-
جستوجو در متن
-
purgatorian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی
-
tattooers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی
-
tattooists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی
-
tattooer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی
-
چار ابرو
لهجه و گویش تهرانی
خالکوبی بالای ابرو
-
purgatories
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی، وسیله تطهیر
-
tattooed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی، خال کوبیدن
-
تتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: tattoo] tato(u) نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب.
-
purloins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالکوبی، ربودن، دزدیدن
-
چارچشم
لهجه و گویش تهرانی
دارای خالکوبی بالای چشم