کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالَه
لهجه و گویش بختیاری
xâla خاله.
-
واژههای مشابه
-
خاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. خواهر مادر ≠ خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه ۲. لک، لکه ۳. تکخال
-
خاله
فرهنگ واژههای سره
مرخا
-
خاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . خالة ] (اِ.)خواهر مادر. ج .خالات .
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله . یکی از شعرای پارسی گوست و عوفی چنین آورد: شمس الدین محمدبن مؤید حدادی معروف به خاله که هاله ؛ یعنی خرمن ماه گدای ضمیر اوست و عطارد چون سنبله خوشه چین کشت زار لطایف او، در کمال لطف طب...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...
-
خالة
لغتنامه دهخدا
خالة. [ ل َ ] (اِخ ) نام آبی است مر کلب بن وبرة را ببادیه ٔ شام . نابغه آرد:بخاله او ماء الذنابة او سوی مظنة کلب او میاه المواطر.(از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 391).
-
خالة
لغتنامه دهخدا
خالة. [ ل َ ] (ع اِ) مؤنث خال . خواهر مادر.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : «هما ابنا خالة» و لا یقال ابناعمة. (ناظم الاطباء). رجوع به خاله شود.
-
خاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خالَة] xāle خواهر مادر.
-
خاله
دیکشنری فارسی به عربی
عمة
-
خاله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâla طاری: hâla طامه ای: hâle طرقی: hâla کشه ای: hâla نطنزی: xâla
-
خاله
واژهنامه آزاد
کج
-
خاله خانم باجی، خاله خانباجی
لهجه و گویش تهرانی
بزرگتر زنها، خانم محترم، خاله خانم
-
خاله قور قوری،خاله قورباغه
لهجه و گویش تهرانی
قورباغه بزبان بچه ها