کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالي من الرصاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خالي من الرصاص
معنی
بي سرب , بدون سرب (دربين حروف چاپ)
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالي من الرصاص
دیکشنری عربی به فارسی
بي سرب , بدون سرب (دربين حروف چاپ)
-
واژههای مشابه
-
خالی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوچ، پوک، تهی ≠ پر، سرشار ۲. تخلیه ۳. آزاد، رها ≠ اشغال ۴. بیسکنه ۵. بلاتصدی، بلامتصدی ۶. بری، عاری، فارغ ۷. صرف، محض ۸. خلوت، خلوتگاه ≠ شلوغ
-
خالی
فرهنگ واژههای سره
تهی، ونگ
-
خالی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) 1 - تهی . 2 - آزاد، رها.
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال : ناقة خالی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک . جامه . لباس . || کمان اَبرو. || لواو علم و رایت . || شعله . (ناظم الاطباء).
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (اِخ ) حسن بیک . وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است . وفاتش بسال 1021 هَ . ق . اتفاق افتاد و این بیت او راست :عشق خوبان وفاکیش ندارد سودی سر آن شوخ بگردم که جفاکیش بود.(قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2019).
-
خالی
لغتنامه دهخدا
خالی . (ع ق ) تنها: امیر بر خضرا رفت و خواجه بطارم دیوان بنشست خالی و استادم را بخواند. (تاریخ بیهقی ). امیر برخاست و فرود سرای رفت ونشاط شراب کردی خالی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406).
-
خالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xāli ۱. [مقابلِ پُر] تهی.۲. جای تهی؛ خلوت.۳. [مجاز] دور؛ برکنار.۴. [مجاز] تنها.۵. [قدیمی، مجاز] بدون همراهی چیز دیگر.
-
خالی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâli طاری: xâli طامه ای: xâli طرقی: xâli کشه ای: xâli نطنزی: xâli
-
خالی
دیکشنری فارسی به عربی
بحيرة , خزرة , شاغر , غير مشغول , فارغ , فقير , قاحل
-
خالى
لهجه و گویش بختیاری
xâli (i) 1. خالص، تنها be asb jow xâli edan>:بهاین اسب جو خالص مىدهند، فقط جومىدهند> ؛ 2. تهى.
-
خالی
لهجه و گویش تهرانی
تنها ،بدون چیزی :نان خالی، دست خالی، شاش خالی
-
خالی خالی
لهجه و گویش تهرانی
تنها ،بدون چیزی،بدون مخلفات