کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خالده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خالده
فرهنگ نامها
(تلفظ: xālede) (عربی) (مؤنث خالد) ، ← خالد .
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ ] (اِخ ) بنت ابی لهب . وی یکی از زنان عرب در زمان رسول است .پیغمبر او را به ازدواج عثمان بن ابی العاص ثقفی درآورد. (از عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 143).
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ ] (اِخ ) بنت اسودبن عبدیغوث قرشی . وی یکی از زنان بزرگ عرب است . او در معیت حضرت رسول هجرت کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017).
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ ] (اِخ ) بنت انس انصاری . وی خاله ٔ عبداﷲبن سلامک است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017).
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ ] (اِخ ) بنت حارث . وی یکی از زنان عرب است که صحابت رسول را ادراک کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017).
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ / دِ ] (ع ص ) تأنیث خالِد. ج ، خالِدات .
-
واژههای مشابه
-
خالده سرای
لغتنامه دهخدا
خالده سرای . [ ل ِ دَ س َ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است در مازندران . بنابر نقل رابینو چون خالد برمک به سال 766 م . حاکم طبرستان شد مقر خود را در ناحیه ای قرار داد که بعدها به خالده سرای معروف شد. (از سفرنامه ٔ انگلیسی مازندران و استرآباد رابینو ص 33).
-
واژههای همآوا
-
خال ده
لغتنامه دهخدا
خال ده . [ دِ ](اِخ ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی . ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی . سکنه ٔ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان ش...
-
جستوجو در متن
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ](اِخ ) بنت ربعی بن عامربن خالدة الانصاریة من بنی بیاضة. ذکرها ابن حبیب فی المبایعات . (الاصابة ج 8 ص 182).
-
سجلة
لغتنامه دهخدا
سجلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) چاهیست که هاشم بن عبدمناف آن را کند، و اسدبن هاشم آن را به عدی بن نوفل بخشید. خالدة بنت هاشم گفته است : نحن وهبنا لعدی سجلةتروی الحجیج زغلة فزغلة.و گفته اند قصی آن را کنده است . (از معجم البلدان ).
-
عمار ثقفی
لغتنامه دهخدا
عمار ثقفی .[ ع َم ْ ما رِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن غیلان بن سلمةبن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن ثقیف ثقفی . صحابی بود. و مادر او خالدة بنت ابی العاص ، و خواهر حکم بوده است . صاحب «الاستیعاب » گوید که وی و برادرش «عامر» پیش از پدرشان اسلام آ...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمرة. صحابی است و در زمان عبداﷲبن زبیر. (تاریخ الخلفاء ص 143). و به سال 66 هَ . ق . درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14). وی خواهرزاده ٔ سعد وقاص بود و در کوفه سکونت داشت . (تاریخ گزیده ص 221). و عامر الشعبی از او روایت کرده...