کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاقان منصور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاقان منصور
لغتنامه دهخدا
خاقان منصور. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) لقب سلطان حسین میرزا کرت است .رجوع به حبیب السیر ج 3 چ تهران صص 241 - 260 شود.
-
واژههای مشابه
-
گوبی خاقان
لغتنامه دهخدا
گوبی خاقان . (اِخ ) یکی از القاب پادشاهان ماوراءالنهر و خوارزم و دشت قبچاق که در کتاب پهلوی شهرستان های ایران چ بمبئی ص 19 آمده است . رجوع به سبک شناسی بهار چ 1 ج 1 ص 118 شود.
-
کیماک خاقان
لغتنامه دهخدا
کیماک خاقان . (اِخ ) لقب پادشاه کیماک بوده است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کیماک شود.
-
ابن خاقان
لغتنامه دهخدا
ابن خاقان . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) رجوع به فتح بن خاقان شود.
-
ابن خاقان
لغتنامه دهخدا
ابن خاقان . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) سه تن از وزرای دربار عباسی باین عنوان مشهورند: 1 - ابوالحسن عبیداﷲبن یحیی بن خاقان ، او از سال 236 تا 245 هَ .ق . وزارت خلیفه متوکل علی اﷲ داشته و بار دیگر از 256 تا 263 وزیر معتمد بوده و در سال اخیر درگذشته است . 2 - اب...
-
ابن خاقان
لغتنامه دهخدا
ابن خاقان . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابونصر فتح بن محمدبن عبیداﷲبن خاقان . وفات 535 یا 529 هَ .ق . شاعر و ادیبی از اهل اشبیلیه . صاحب کتاب قلائدالعقیان . او در شهر مراکش در مسکن خود کشته شد، و گویند امیرالمسلمین علی بن یوسف بن تاشفین بکشتن او اشارت کرد. در ...
-
آل خاقان
لغتنامه دهخدا
آل خاقان . [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به آل افراسیاب شود.
-
تبت خاقان
لغتنامه دهخدا
تبت خاقان . [ ت َب ْ ب َ ] (اِ مرکب ) خاقان تبت : و ملک این ناحیت را تبت خاقان خوانند و مر او را لشکر و سلاح بسیار است . (حدود العالم چ طهرانی ص 46). رجوع به تبت شود.
-
روس خاقان
لغتنامه دهخدا
روس خاقان . (اِ مرکب ) پادشاه روس را روس خاقان خوانند. (از حدود العالم ). و رجوع به روس شود.
-
خاقان ترک
لغتنامه دهخدا
خاقان ترک . [ ن ِ ت ُ ] (اِخ ) پادشاه ترکان . در تاریخ و ادبیات پارسی اغلب پادشاه ترکستان به این نام یا «خاقان ترکستان » آمده است : فغفورچین و خاقان ترک و رای هند و قیصر روم او را دست بوس کردند. (نزهةالقلوب چ لیدن ص 108). رجوع به خاقان در این لغت نام...
-
خاقان چین
لغتنامه دهخدا
خاقان چین . [ ن ِ] (اِخ ) پادشاه چین . در ادبیات پارسی پادشاه چین گاهی «فغفور» و گاه «خاقان چین » آمده است : چو از دور خاقان چین بنگریدخروش سواران ایران شنید. فردوسی .رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 70 و 82 و 89 و رجوع به خاقان شود.
-
خاقان سعید
لغتنامه دهخدا
خاقان سعید. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) لقب شاهزاده شاهرخ میرزا ابن امیر تیمور گورکان است رجوع به مجالس النفائس ص 124 و 314 و حبیب السیر چ تهران ص 182 و 183 و 185 و 187 و 188 و 189 شود.
-
خاقان شهید
لغتنامه دهخدا
خاقان شهید. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که منشیان درباری قاجار بعدها به آغامحمدخان قاجار میدادند.
-
خاقان کاشغر
لغتنامه دهخدا
خاقان کاشغر. [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) پادشاه کاشغر است که نزد سلطان ملکشاه ابن الب ارسلان تحف و هدایا فرستاد و از او التماس عفو و بخشش کرد و برسولش گفت این پیغام را بسلطان رسان : اذلت لک الایام اخادعها و صفت لک الاقالیم مشارعها فلا یضرک ان بقی فی الاقلیم ب...