کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاصره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاصره
/xāsere/
معنی
۱. تهیگاه.
۲. پهلو؛ کمر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تهیگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاصره
واژگان مترادف و متضاد
تهیگاه
-
خاصره
فرهنگ فارسی معین
(ص رِ) [ ع - خاصرة . ] (اِ.) استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده و شبیه به یک بال می باشد و آن استخوان با استخوان دیگر نظیر خود، استخوان خاجی لگن خاصره را می سازد.
-
خاصره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، خاصرَة] (زیستشناسی) xāsere ۱. تهیگاه.۲. پهلو؛ کمر.
-
واژههای مشابه
-
خاصرة
لغتنامه دهخدا
خاصرة. [ ص ِ رَ] (ع اِ) تهیگاه . آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مابین الحرقفة و القُصَیری و قیل ما فوق الطفطفةو الشراسف . (اقرب الموارد). تهیگاه . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). اِطِل . (بح...
-
خاصرة
دیکشنری عربی به فارسی
کمر , صلب , گرده
-
لگن خاصره
لغتنامه دهخدا
لگن خاصره . [ ل َ گ َ ن ِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تجویف عظیم غیرمنتظمی است که از اعلی و اسفل مفتوح و در روی دو عظم فخذ واقع و در قدام از خاصرتین و در خلف از عجز وعصعص حاصل شده است . رجوع به لگن در این معنی شود.
-
خار خاصره
لغتنامه دهخدا
خار خاصره . [ رِ ص ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برجستگی های استخوانی است بر روی استخوان خاصره و بر دو قسم است : خارخاصره خلفی و خارخاصره قدامی . خار خاصره خلفی ابتدای فرورفتگی است که نقطه برجسته ٔ مقابل آن به خار نسائی موسوم است این خارهای خا...
-
لگن خاصره
دیکشنری فارسی به عربی
حوض
-
لگن خاصره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: lagan طاری: legan طامه ای: čârband-e kemar طرقی: legan کشه ای: legan نطنزی: legen
-
iliac graft
پیوندینۀ خاصرهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] پیوندینهای استخوانی که خاستگاهش استخوان خاصرۀ لگن است
-
حفره لگن خاصره
دیکشنری فارسی به عربی
حوض
-
واژههای همآوا
-
خاثره
لغتنامه دهخدا
خاثره . [ ث ِ رَ ] (ع اِ) فرقه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زن که اندک درد یابد. (منتهی الارب ). || جماعت . یقال : رایت خاثرةً من الناس ؛ ای جماعة. (اقرب الموارد).