کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاصان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاصان
لغتنامه دهخدا
خاصان . [ خاص ْ صا ] (اِ) جمع فارسی خاص که ضد عام است : همت خاصان و دل عامیان . نظامی .که خاصان در این ره فرس رانده اندبلا احصی از تک فرو مانده اند. سعدی (از آنندراج ).چرا نزدیکترنیائی تا بحلقه ٔ خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان سعدی )....
-
واژههای همآوا
-
خاسان
لغتنامه دهخدا
خاسان . (اِخ ) خاستان . (تاریخ سیستان ص 339). رجوع به کلمه ٔ خاستان و خاست شود.
-
جستوجو در متن
-
اخص الخواص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'āxsas[s]olxavās خاصترین خاصان؛ از همۀ خاصان نزدیکتر و برگزیدهتر.
-
ارباب معنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ. مَ) [ ع . ] (اِمر.) خاصان ، فرزانگان ، دل آگاهان .
-
چمیان
لغتنامه دهخدا
چمیان . [ چ َ ] (اِ) بمعنی معنویان . (از برهان ذیل چمی ) . در دساتیر بمعنی خاصان و یا معنیان آمده . (از انجمن آرا ذیل چمی ) (از آنندراج ذیل چمی ). چمی خاصان ومعنویان . (ناظم الاطباء). و رجوع به چم و چمی شود.
-
واژیان
لغتنامه دهخدا
واژیان . (اِ) خاصان و بزرگان و خاصگان . (برهان ) (آنندراج ). بزرگ . بزرگوار. (ناظم الاطباء). || برترین صف . (ناظم الاطباء).
-
خواص
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقارب، خاصان، محارم، نزدیکان ≠ اجانب، عوام، بیگانگان، نامحرمان ۲. برگزیدگان، نخبگان ≠ عوام ۳. اثرها، فواید ۴. خاصیتها، ویژگیها، مختصهها
-
هیند
لغتنامه دهخدا
هیند. [ ی َ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ هستند : گفت یارب گر تو را خاصان هیندکه مبارک دعوت و فرخ پیند.مولوی .
-
ویژه داشتن
لغتنامه دهخدا
ویژه داشتن . [ ژَ / ژِ ت َ ] (مص مرکب ) خالص نگه داشتن . پاک نگه داشتن . || از خواص و ندما داشتن . در عداد خاصان آوردن . || مصون داشتن . رجوع به ویژه (ص ، ق ) شود.
-
شاه ابدالان
لغتنامه دهخدا
شاه ابدالان . [ هَِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی است که برعده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا گذارند و گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد. رجوع به ابدال شود.
-
گویا
لغتنامه دهخدا
گویا. (اِخ ) (میرزا محمد) از اهل بوانات شیراز است وی و برادرش از خاصان میرزا ملک مشرفی بوده اند و با او به هندوستان مسافرت کردند و در همان جا درگذشت . (الذریعة ج 9 ص 937) (تذکره ٔ ناصری ص 401).
-
غویری
لغتنامه دهخدا
غویری . [ غ ُ وَ ] (اِخ ) ابوالحسین . شاعر عرب و از خاصان صاحب بن عباد بود. اشعاری بسیار سروده است و شعر او چندان مطبوع نیست . رجوع به یتیمة الدهر ثعالبی ج 3 ص 161 شود.
-
روزخیز
لغتنامه دهخدا
روزخیز. (نف مرکب ) آنکه دیر از خواب شب خیزد. (یادداشت مؤلف ). || صفت صبح که روز از آن خیزد و شروع شود : یارب این شام دوالک باز و صبح روزخیزچند برجان و دل خاصان شبیخون کرده اند.مجیر بیلقانی .