کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاش رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خَش و خاش
فرهنگ گنجواژه
چیز خرد و ریز.
-
جستوجو در متن
-
خشکرود
لغتنامه دهخدا
خشکرود. [ خ ُ ] (اِخ ) نام رودی است که به زره سیستان ریزد : و دیگر آن است کنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراه رود و خشکرود و هروت رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخ است آن رادهان شیر گو...
-
دریاچه ٔ هامون
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ هامون . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) در شمال شرقی سیستان واقع شده و قسمتی از آن درخاک افغانستان قرار دارد. آب آن از رودهای هیرمند و فراه رود و خاش و شوررود تأمین می شود. و رجوع به هامون در ردیف خود شود.
-
دهان شیر
لغتنامه دهخدا
دهان شیر. [ دَ ن ِ ] (اِخ ) به نوشته ٔ صاحب تاریخ سیستان نام چاه یا سوراخی که آب همه ٔ رودهای اطراف سیستان چون هیرمند و رخدرود و خاش رود بدان فرو می رفته است و آن از عجایب بوده است . (از تاریخ سیستان ص 16 - 15).
-
سراوان
لغتنامه دهخدا
سراوان . [ س َ ] (اِخ ) شهرستان سراوان یکی از شهرستانهای استان هشتم و محدود است از شمال و خاور و جنوب خاوری به مرزپاکستان ، از طرف جنوب و باختر به شهرستان ایرانشهر،از شمال باختری به شهرستان زاهدان . این شهرستان چهار بخش بشرح زیر دارد: 1 - بخش حومه : ...
-
زمین داور
لغتنامه دهخدا
زمین داور. [ زَ وَ ] (اِخ ) ناحیه ٔ تاریخی میان سجستان وغور. این ناحیه عبارت بوده است از دره ٔ وسیعی که رود هیرمند از جبال هندوکش تا بست در آن جاری است . بنابر مآخذ اسلامی ، ناحیه ٔ حاصلخیز و پرجمعیت بوده است وچهار شهر عمده به اسامی درتل یا تل ، درغش...
-
پلیدی
لغتنامه دهخدا
پلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الا...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...