کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاشک
/xāšak/
معنی
= خاشاک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاشک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) نک خاشاک .
-
خاشک
لغتنامه دهخدا
خاشک . [ ش َ ] (اِ) مخفف خاشاک است که خس و خار و امثال آن باشد و بمعنی خرد و مرد و ریز و بیز هم آمده است . (آنندراج ) (برهان قاطع). آشغال . خس . خش و خاش .
-
خاشک
لغتنامه دهخدا
خاشک .[ ش َ ] (اِخ ) شهر مشهوری است از شهرهای مکران و در آنجا مسجدی میباشد که گمان برده اند آن مسجد از آن عبداﷲبن عمر بوده است . (از معجم البلدان ج 3 ص 388).
-
خاشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāšak = خاشاک
-
جستوجو در متن
-
خاسک
لغتنامه دهخدا
خاسک . [ س ِ ] (اِخ ) خاشک یا خاسل . چنانکه در حاشیه ٔ نزهةالقلوب (چ لیدن ص 233) آمده است نام مکانی است . رجوع به خاسل شود.
-
آشغال
لغتنامه دهخدا
آشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .