کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خاص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خاصّ] xās[s] ۱. [مقابلِ عام] ویژه؛ مخصوص.۲. برگزیده.۳. معین.۴. انحصاری.
-
جستوجو در متن
-
هس
لغتنامه دهخدا
هس . [ ] (اِ) نام درختی است . کوله خاس . خاس . خاش . طیم . عودالخیر. شرابه . کنگه . چخ . الاش . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
الاش
لغتنامه دهخدا
الاش . [ اَ ] (اِ) خاس . راج . کنگه منزل .
-
کول کیش
لغتنامه دهخدا
کول کیش . (اِ مرکب ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوله خس . رجوع به کوله خس و کوله خاس شود.
-
Aquifoliaceae
خاسیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از راستۀ خاسسانان به شکل درخت یا درختچه، دارای گلهای منظم و میوۀ سِته
-
چوشت
لغتنامه دهخدا
چوشت . [ چ ُ ] (اِ) در طالش گیاه جَزّ را نامند. (یادداشت مؤلف ). کوله . خاس . رجوع به چوست شود.
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِ) کوله خاس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کول و «کول کیش » و «کوله خاس » نامهایی است که در رشت به درختچه ای دهند که آن را در مازندران «جز» و در طوالش و رودسر «چوست » و «چشت » و درآستارا «هس » و در برخی از نقاط طالش «پل » نامند. درختچه ای است...
-
خوس
لغتنامه دهخدا
خوس . [ خ َ ] (ع مص ) غدر کردن . خیانت نمودن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). || بوی گرفتن مردار، منه : خاست الجیفة. || کاسد شدن و بیروح گشتن چیزی ، منه : خاس الشی ٔ. || پیمان شکستن و خلاف کردن ، منه : خاس بالعهد. (م...
-
تخاس
لغتنامه دهخدا
تخاس . [ ت َ خاس س ] (ع مص ) گرفتن چیزی را یک بار این و یک بار آن و شتافتن بسوی آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تخاس چیزی ؛ تداول و تبادر آن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
-
جز
لغتنامه دهخدا
جز. [ ج ِ ] (اِ) دنبه ٔ برشته شده باشد که بر روی آش آرد ریزند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). جَزدَر. جِزدَر. جِزِغ . (برهان ). جُزغاله و جِزغاله در لهجه ٔ خراسان . رجوع به این کلمات شود. || دردجای زخم یا سوخته . (...
-
خاست
لغتنامه دهخدا
خاست . (اِخ ) شهرکی است از نواحی بلخ اندر قرب اندراب بلخ . (ازمعجم البلدان ج 3 ص 388). منسوب به این نقطه خاستی است . (الانساب سمعانی ). در حدودالعالم (ضمیمه ٔ گاهنامه ٔ سال 1312) در ص 69 ذیل ناحیت ماوراءالنهر آید: «شهرکهائی اند بر حد فرغانه و ایلاق ،...
-
چوست
لغتنامه دهخدا
چوست . (اِ) درختچه ای است که درکلیه نقاط مرطوب جنگلهای شمال فراوان است . در مازندران آن را «جز»، درطوالش ورودسر «چوست » و «چشت »، در آستارا «هس » در رشت «کول »، «کول کیش » و «کوله خاس » و در برخی نقاط طالش «پل » مینامند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ...
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . [ خ َ ] (ع اِ) غم . || خطا. گمراهی . || (مص ) غدر کردن و شکستن عهد. خیسان . || وعده ٔ خلاف کردن . || لازم گرفتن فلان جای را. || بوی گرفتن مردار. منه : خاست الجیفة. || رام کرده شدن . منه : یخاس انفه . || کاسد شدن چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج ال...
-
کوله خس
لغتنامه دهخدا
کوله خس . [ ل َ / ل ِ خ َ ] (اِ مرکب ) کوله خاس . درختچه ای کوتاه از تیره ٔ سوسنی ها و از دسته ٔ مارچوبه ها که ارتفاعش حدود 60 سانتیمتر است . ساقه اش منشعب به ساقه های فرعی و منتهی به نوکی خارمانند است . گلهایش کوچک و سبزرنگ و دارای دم گلی است که به ...
-
جز
لغتنامه دهخدا
جز. [ج َزز / ج ِزز ] (اِ) در لهجه ٔ شیرگاه و نور، بوته ٔ جنگلی که همیشه سبز است . لیکن در رامیان مَندُل و در مینودشت منذول نامند. (یادداشت مؤلف ) در نور این نام را به روسکوس هیرکانوس دهند. (یادداشت مؤلف ). در لهجه ٔ مازندران نام درختچه ای است که در...