کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خازن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خازن
لغتنامه دهخدا
خازن . [زِ ] (اِخ ) فرید. مدیر روزنامه ٔ الارز در جونیه (لبنان ). از اوست : تاریخ ژاندارک منطبع در مطبعه ٔ الارز جونیه بسال 1900 م . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 809).
-
خازن
لغتنامه دهخدا
خازن .[ زِ ] (اِخ ) خواجه هلال . حمداﷲ مستوفی نویسد: چون امیر مبارزالدین بشهر کرمان آمد و خاطر از امور کرمان فارغ گردانید خبر رسید که اخی شجاع الدین بواسطه ٔ قرابتی که با پهلوان ابومسلم که از مقربان پادشاه ابوسعید بود و بحکومت و کوتوالی قلعه ٔ بم که ...
-
خازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāzen ۱. (برق) آلتی در بعضی دستگاههای برقی که انرژی برق در آن ذخیره میشود، جریان مستقیم را مسدود میکند، و جریان متناوب را عبور میدهد.۲. (صفت) [جمع: خَزَنَة و خُزّان] [قدیمی] نگهبان خزانه؛ خزانهدار.
-
خازن
دیکشنری فارسی به عربی
مکثف
-
واژههای مشابه
-
علی خازن
لغتنامه دهخدا
علی خازن . [ ع َ ی ِ زِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عمربن خلیل بغدادی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به خازن شود.
-
علاءالدین خازن
لغتنامه دهخدا
علاءالدین خازن . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ زِ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن عمربن خلیل بغدادی . رجوع به خازن شود.
-
capacitance box
جعبهخازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مجموعهای از خازنها و کلیدها که برای تنظیم ظرفیت در مدار به کار میرود
-
vibrating capacitor
خازن ارتعاشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خازنی که ظرفیت آن با تغییر تناوبی فاصلۀ بین صفحات تغییر میکند
-
bypass capacitor
خازن کنارگذر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی خازن با واکُنایی کم که بهطور موازی با مدار الکتریکی مورد نظر بسته میشود تا از عبور جریانهای با بسامد رادیویی جلوگیری کند
-
ابن خازن
لغتنامه دهخدا
ابن خازن . [ اِ ن ُزِ ] (اِخ ) ابوالفضل احمدبن محمدبن فضل (451 - 518 هَ .ق .). ادیب و شاعری اصلاً از مردم دینور و در بغداد پرورش یافته . پسر او اشعار پدر را گرد کرده است .
-
علی خازن
لغتنامه دهخدا
علی خازن . [ ع َ ی ِ زِ ] (اِخ ) ابن انجب بن عثمان بن عبداﷲبن عبیداﷲبن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی ، مشهور به ابن ساعی و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوطالب . رجوع به ابن ساعی و علی (ابن انجب بن ...) شود.
-
ابوجعفر خازن
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر خازن . [ اَ ج َ ف َ رِ زِ ] (اِخ ) محمدبن الحسین الصغانی الخراسانی المعروف بالخازن المکنی به ابی جعفر. یکی از بزرگترین رجال نجوم و ریاضی در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . او را تألیفات عدیده در شعب مختلفه ٔ علوم مزبوره است . شرح حال او در هی...
-
خازن الکتریسیته
لغتنامه دهخدا
خازن الکتریسیته . [ زِن ِ اِ ل ِ ت ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی که برای تکاثف الکتریسیته بکار می رود. رجوع بخازن شود.
-
خازن بهشت
لغتنامه دهخدا
خازن بهشت . [ زِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رضوان . رجوع به کلمه ٔ خازن شود.
-
خازن دوزخ
لغتنامه دهخدا
خازن دوزخ . [ زِ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مالک دوزخ . کلیددار دوزخ . خزینه دار دوزخ .