کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار کن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خار زمانه
لغتنامه دهخدا
خار زمانه . [ رِ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سختی . ناراحتی : خارزمانه باخرماست هر تنگی را فراخی و هر عسری را یسری است .(آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). ان مع العسر یسراً.
-
خار سپید
لغتنامه دهخدا
خار سپید. [ رِ س ِ ] (اِ مرکب ) نام داروئی است که آن را بادآورد نیز گویند. (آنندراج ). نام داروئی است . (شرفنامه ٔ منیری ). خاریست سپید رنگ که آن را خارچه نیز می گویند... به عربی آن را نمامه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 360). رجوع به خار اسپید و سپید...
-
خار سفید
لغتنامه دهخدا
خار سفید. [ رِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خارزد. رجوع به خار سپید و سپید خار شود.
-
خار شتر
لغتنامه دهخدا
خار شتر. [ رِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاری معروف است و آن جنسی باشد از خار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر آن رابرغبت تمام خورد آن را اش...
-
خار شدن
لغتنامه دهخدا
خار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار شدن زلف یا گیسو. بشدن ژولیدگی آن با شانه کردن .
-
خار شمردن
لغتنامه دهخدا
خار شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز انگاشتن . بهیچ ناگرفتن . پست شمردن . حقیر گرفتن . احتقار. (منتهی الارب ).
-
خار عانه
لغتنامه دهخدا
خار عانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک ارتفاق عانه برجستگیی است موسوم به خار عانه . (نقل از کالبدشناسی هنری تألیف نعمت اﷲ کیهانی چ 1325 هَ . ش . ص 40).
-
خار عقرب
لغتنامه دهخدا
خار عقرب . [ رِ ع َ رَ ] (اِخ ) کنایه از بهرام که صاحب برج عقرب است . (آنندراج ). کنایه از مریخ چرا که برج عقرب خانه ٔ مریخ است . (غیاث اللغات ) : در اثر بهر مراعات و لیش ؟؟خار عقرب چوگل میزان است .انوری ابیوردی (از آنندراج ).
-
خار کتف
لغتنامه دهخدا
خار کتف . [ رِ ک ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دو استخوان کتف در طرفین بدن و در خلف شانه در قسمت فوقانی پشت بین دنده ٔ دوم و دنده ٔ هشتم و در طرفین خط وسط (تیره ٔ پشت ) قرار می گیرد و بواسطه ٔ زائده ٔ خارجیش با استخوان چنبر مربوط شود. این استخوان که از...
-
خار کشیدن
لغتنامه دهخدا
خار کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حمل خار کردن . || تحمل ناراحتی نمودن . کارهای سخت و صعب تحمل کردن . مؤلف آنندراج معتقد است تخصیص خار بصله ٔ «به » بیجاست و همچنین تخصیصش به «از» نیز صحیح نیست یعنی به خار کشیدن بمعنی درآوردن و از خار کشیدن بمع...
-
خار ماهی
لغتنامه دهخدا
خار ماهی . [ رْ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استخوان ماهی . (آنندراج ). تیغ ماهی . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384) .
-
خار مرغ
لغتنامه دهخدا
خار مرغ . [ م ُ ] (اِخ ) ظاهراً ناحیه ای بوده است که بدانجا سلاطین شکار می کرده اند. مصححین تاریخ بیهقی (فیاض - غنی ) نتوانسته اند این نقطه را مشخص کنند و باید دانست که بعضی از نسخ این نام را رخا مرغ ضبط کرده اند : «و سوم ماه رمضان امیر حاجب بزرگ بلک...
-
خار مغیلان
لغتنامه دهخدا
خار مغیلان . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خار درخت ام غیلان که هندش کیگر گویند یعنی ببول . (آنندراج ).ام غیلان ، مغیلان ، سَمر، طَلح رجوع به ام غیلان شود، قتادة. (منتهی الارب ). حَسَک . (صراح اللغة) : جمال کعبه چنان می کشاندم بنشاطکه خارهای مغ...
-
خار مهک
لغتنامه دهخدا
خار مهک . [ رِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب فرهنگ ناظم الاطباء آن را خارْمَهک نیز ضبط کرده است . حشیشی است کوهی که در سنگستان روید و بهترین آن سبز باشد گرم و خشک است در سوم . گویند اگر قدری از آن در زیر بالین طفلی که از دهن او آب رفته باشد بگذ...
-
خار نشاندن
لغتنامه دهخدا
خار نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) خارکشتن و مرادف خار خلیدن و خار رفتن در چیزی بود : خار سودای تو در دل بهوای گل وصل بنشاندیم همه خون جگر بار آورد.خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).