کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار و خرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خار و خرما
لغتنامه دهخدا
خار و خرما. [ رُ خ ُ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از تنگی و فراخی و شدت و فرج و غم و شادی و عسر و یسر و امثال آنهاست .
-
واژههای مشابه
-
spike 2
خار 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] نوعی برجستگی بر روی سطح ذرۀ ویروسی
-
spine
خار 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] برگی نوکتیز یا بخشی نوکتیز از برگ که شامل دُمبرگ یا رگبرگ اصلی یا رگبرگ دومین یا برگچه یا گوشواره است
-
spur, bone spur
خار استخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] ← استخوانرُست
-
خار چیدن
لغتنامه دهخدا
خار چیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محافظت کردن . (آنندراج ). رجوع به خار شود.
-
خار خلیدن
لغتنامه دهخدا
خار خلیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خار نشستن در چیزی . خار در چیزی فرورفتن . (آنندراج ). رجوع به خار شود.
-
خار دلوکش
لغتنامه دهخدا
خار دلوکش . [ رِ دَل ْوْ ک َ/ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاری است از آهن ، بدان دلو که در چاه افتاده باشد برآورند. (آنندراج ).
-
خار دیده
لغتنامه دهخدا
خار دیده . [ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )خار چشم . موذی . مزاحم . مانع. رنج دهنده . خار راه .
-
خار ره
لغتنامه دهخدا
خار ره . [ رِ رَه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخفف خار راه . رجوع به خار راه شود.
-
خار زرد
لغتنامه دهخدا
خار زرد. [ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است بیابانی ، عَرفَج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به عرفج شود.
-
خار شدن
لغتنامه دهخدا
خار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار شدن زلف یا گیسو. بشدن ژولیدگی آن با شانه کردن .
-
خار شمردن
لغتنامه دهخدا
خار شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) ناچیز انگاشتن . بهیچ ناگرفتن . پست شمردن . حقیر گرفتن . احتقار. (منتهی الارب ).
-
خار عانه
لغتنامه دهخدا
خار عانه . [ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک ارتفاق عانه برجستگیی است موسوم به خار عانه . (نقل از کالبدشناسی هنری تألیف نعمت اﷲ کیهانی چ 1325 هَ . ش . ص 40).
-
خار کن
لغتنامه دهخدا
خار کن . [ ک َ ] (فعل امر مرکب ) صیغه ٔ امر مفرداست از مصدر خار کندن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373).