کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار درودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خار نشاندن
لغتنامه دهخدا
خار نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) خارکشتن و مرادف خار خلیدن و خار رفتن در چیزی بود : خار سودای تو در دل بهوای گل وصل بنشاندیم همه خون جگر بار آورد.خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
خار نشستن
لغتنامه دهخدا
خار نشستن . [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرادف خارخلیدن . رجوع به خار نشاندن شود : این خار غم که در دل بلبل نشسته است از خون گل خمار خود اول شکسته است .صائب (از آنندراج ).
-
خار نهادن
لغتنامه دهخدا
خار نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جفا کردن . (آنندراج ) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) : عارض او در نکوئی خار بر گل می نهدقامت او در شمائل تاب عرعر می دهد. مجیرالدین بیلقانی (از آنندراج ).|| نافرمانی کردن . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ).
-
خار واژگونه
لغتنامه دهخدا
خار واژگونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به لغت هندی چچرا است . (الفاظ الادویه ص 106 و ص 89).
-
خار مانند
دیکشنری فارسی به عربی
شائک
-
بوته خار
دیکشنری فارسی به عربی
شوک
-
خارِ تِنگِس
لهجه و گویش بختیاری
xâr-e tenges خار درختچهاى به همین نام tenges .
-
خار دِرّه
لهجه و گویش بختیاری
âr-derra بوته خاردار گل رُز.
-
خار زِلَّه
لهجه و گویش بختیاری
xâr-zella نوعى بوته با خارهاى تیز و بلند.
-
خار خوسک
لهجه و گویش تهرانی
نوعی خار ،بیماری مردم آزاری
-
خار کردن
لهجه و گویش تهرانی
افشان کردن مو با شانه
-
خار وخس
فرهنگ گنجواژه
فرومایه.
-
پاچه خار
واژهنامه آزاد
(عامیانه) کسی که پاچۀ دیگران را می خاراند؛ چاپلوس و متملق و چرب زبان. ظاهراً این کلمه برای اولین بار از یکی از سریال های طنز مهران مدیری به زبان فارسی راه یافت و بر سر زبان ها افتاد. بعضی آن را با املای «پاچه خوار»، به معنی پاچه خور، می نویسند حال آن...
-
خار خوردن
واژهنامه آزاد
خار خوردن. (فعل) در اصطلاح مردم کابلستان، به معنی رمیدن است. ترسیدنی خفیف اما بازدارنده. مانند این شعر صوفی عشقری: از چه خار از ما خوری ای جامه خارایی بیا جای ما هم یک شبی ای شوخ هرجایی بیا
-
خار بادآورد
واژهنامه آزاد
(جهرمی) [آوُرد] نوعی بوتۀ خاردار است که وقتی خشک می شود خیلی سبک می شود، و باد آن را از زمین می کند و با خودش می برد.