کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار بر سر دیوار نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یار و خار
فرهنگ گنجواژه
دوست و دشمن.
-
جستوجو در متن
-
تشویک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašvik ۱. خار درآوردن؛ خاردار شدن درخت.۲. خار بر سر دیوار گذاشتن.۳. سیخپَر شدن جوجه.
-
لوسی
لهجه و گویش تهرانی
بوته خار که سر دیوار گذاشته روی آن گل میریزند که دیوار شسته نشود
-
تاج پوشیدن
لغتنامه دهخدا
تاج پوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاج بر سر نهادن . تاج بر سر زدن . تاج بر سر گذاشتن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 87). رجوع به تاج بر سر زدن و تاج بر سر نهادن شود.
-
افسر بر سر نهادن
لغتنامه دهخدا
افسر بر سر نهادن . [ اَ س َ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تاج بر سر نهادن . و رجوع به افسر و ترکیبات آن شود.
-
سر بر سر کسی نهادن
لغتنامه دهخدا
سر بر سر کسی نهادن . [ س َ ب َ س َ رِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیچش و خصومت کردن . (آنندراج ) : سپسی گر سرش نهد بر سرکمرش بشکند پلنگ مگر.شفایی (از آنندراج ).
-
آیینه بندان
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ)(اِمر.)آراستن در و دیوار خانه با نهادن آیینه های بسیار بر آن . آیینه - بندی نیز گویند.
-
ابتیاض
لغتنامه دهخدا
ابتیاض . [ اِ ] (ع مص ) خود درپوشیدن . (زوزنی ). خود بر سر گرفتن . کلاه خود بر سر نهادن .
-
سر بر زمین نهادن
لغتنامه دهخدا
سر بر زمین نهادن . [ س َ ب َ زَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم و تکریم کردن . سجود. (دهار) (ترجمان القرآن ) : سپاهش بر او خواندند آفرین همه برنهادند سر بر زمین .فردوسی .
-
جان بر سر نهادن
لغتنامه دهخدا
جان بر سر نهادن . [ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حاضر بجان بازی بودن . جان بر کف نهادن : خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوارهر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه ایم .سعدی .
-
تاج بر سر زدن
لغتنامه دهخدا
تاج بر سر زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تاج بر سر نهادن . تاج پوشیدن . تاج برگذاشتن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : می گذارم سر بخاک درگهش تاج را بر فرق شاهان میزنم . تنها (از مجموعه ٔ مترادفات ).رجوع به تاج پوشیده و تاج بر سر نهادن شود.
-
ارتثاد
لغتنامه دهخدا
ارتثاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارتثاد متاع ؛ بر هم نهادن رخت و کالا. کالا و رخت بر سر هم چیدن . کالا بر هم نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
تاج بر سر نهادن
لغتنامه دهخدا
تاج بر سر نهادن . [ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاه شدن . بپایه ٔ بلند رسیدن . از همگنان برترشدن . از دیگران برتری یافتن . صاحب بزرگی و مقام شدن : اعتصاب ، تتوج ، نعصیب ؛ تاج بر سر نهادن (تاج المصادر بیهقی ) تاج پوشیدن ؛ تاج بر سر زدن تاج بر...
-
سر بر خط نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. خَ. نَ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) فرمانبردار شدن ، مطیع شدن .
-
بی دیوار
لغتنامه دهخدا
بی دیوار. [ دی ](ص مرکب ) (از: بی + دیوار) که دیوار ندارد : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.رجوع به دیوار شود.