کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خرماخرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xormāxarak = خارک
-
خرما خَرک
لهجه و گویش تهرانی
خارَک،خرمای نارس.
-
گوش خرک
لغتنامه دهخدا
گوش خرک . [ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) گوش خارک . (ناظم الاطباء). رجوع به گوش خارک شود.
-
خمال
لغتنامه دهخدا
خمال . [ خ ُ ] (اِ) غوره ٔ خرما. خارک نارس . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
گوش خاره
لغتنامه دهخدا
گوش خاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف ). گوش خارک .
-
ابوسبع و سبعین
لغتنامه دهخدا
ابوسبع و سبعین . [ اَ س َ عِن ْ وَ س َ ] (ع اِ مرکب ) هزارپا. گوش خَزَک . گوش خارک . پُرپایه . سَدپایه . ابواربع واربعین . سقولوفندریون .
-
بلور
لغتنامه دهخدا
بلور. [ ] (اِخ ) (جزیره ٔ ...) جزایر کی به این کوره ٔ قباد خوره رود، جزیره ٔ هنگام ، جزیره ٔ خارک ، جزیره ٔ رم ، جزیره ٔ بلور. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 150).
-
شویکة
لغتنامه دهخدا
شویکة. [ ش ُ وَ ک َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شوکة. خار خرد. خارک . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از شتران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) دهی است نزدیک قدس . (منتهی الارب ).
-
ابواربع و اربعین
لغتنامه دهخدا
ابواربع و اربعین . [ اَ اَ ب َ عِن ْ وَ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) هزارپا. گوش خزَک . گوش خارک . ابوسبع و سبعین . پرپایه . سدپایه . اسقولوفندریون .
-
جزیره ٔ هنگام
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ هنگام . [ ج َ رَ ی ِ هََ ] (اِخ ) این جزیره و جزیره ٔ خارک و جزیره ٔ رم و جزیره ٔ بلور، جزء کوره ٔ قبادخوره محسوبند. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 150).
-
خارکو
لغتنامه دهخدا
خارکو. (اِخ ) جزیره ای است در ده هزارگزی شمال جزیره ٔ خارک بطول 4/5 هزار گز و عرض آن 700 گز و خالی از سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
گوش خبه
لغتنامه دهخدا
گوش خبه . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ). در فرهنگ جهانگیری به معنی گوش خارک آمده ، که میل گوش پاک کن [ باشد ] . (از برهان ). اما ظاهراً مخفف «گوش خره » = گوش خاره = گوش خارک است . (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین...
-
گوش خر
لغتنامه دهخدا
گوش خر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ).رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود. || نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد ، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در ...
-
گوشالنگ
لغتنامه دهخدا
گوشالنگ . [ ل َ ] (اِ مرکب ) کرم هزارپا. (رشیدی ). همان گوشخزک مرقوم که هزارپا باشد. (سروری ج 3 ص 1214). گوش خارک . گوش خبه . گوش خز. گوش خزک . گوش خزه : قول ناصح به گوش دل داده می خلد هم چو پای گوشالنگ .سراج الدین راجی (از رشیدی و سروری ).
-
جنابة
لغتنامه دهخدا
جنابة. [ ج َن ْ نا ب َ ] (اِخ ) شهری است محاذی خارک ، و از آن شهرند گروه قرامطه . (منتهی الارب ). شهر کوچکی است در سواحل فارس ، منجمان گویند این شهر دراقلیم سوم قرار دارد، طول آن از جهت مغرب 77 درجه وعرض آن از جهت جنوب 30 درجه است . (معجم البلدان ).