کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارْدَ
لهجه و گویش گنابادی
kharda در گویش گنابادی یعنی خوردن غذا یا نوشیدنی ، برخورد کردن دو یا چند چیز با هم
-
واژههای مشابه
-
خارد
لغتنامه دهخدا
خارد. [ رِ ] (ع ص ) ساکت بواسطه ٔ حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین . ج ، خُرَّد. (مهذب الاسماء).
-
خارد
واژهنامه آزاد
خارْدَ:(kharda) در گویش گنابادی یعنی خوردن غذا یا نوشیدنی ، برخورد کردن دو یا چند چیز با هم
-
واژههای همآوا
-
خارد
لغتنامه دهخدا
خارد. [ رِ ] (ع ص ) ساکت بواسطه ٔ حیا. (ناظم الاطباء). زن شرمگین . ج ، خُرَّد. (مهذب الاسماء).
-
خارد
واژهنامه آزاد
خارْدَ:(kharda) در گویش گنابادی یعنی خوردن غذا یا نوشیدنی ، برخورد کردن دو یا چند چیز با هم
-
جستوجو در متن
-
گنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم می رسد و بن موها می خارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمی شود.
-
خنش
لغتنامه دهخدا
خنش . [ خ ِ ن ِ ] (اِ) خارش تن . (یادداشت بخط مؤلف ): خنشم می شود؛ یعنی تنم می خارد.
-
نوش چشمه
لغتنامه دهخدا
نوش چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چشمه ٔ نوش . در بیت زیر کنایت از شرم زن است : خواست تا نوش چشمه را خاردمُهراز آب حیات بردارد.نظامی .
-
پهلو خاریدن
لغتنامه دهخدا
پهلو خاریدن . [ پ َ دَ] (مص مرکب ) (... کسی را) کاستن از وی : توئی بر خواب و خور فتنه همانا خود نئی آگه که مر پهلوت راگیتی بخواب و خور همی خارد.ناصرخسرو.
-
شکم خاریدن
لغتنامه دهخدا
شکم خاریدن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بهانه کردن و عذر آوردن باشد. (برهان ) (از غیاث ) (از ناظم الاطباء). کنایه ازبهانه کردن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : مردم از مشتری و زهره و چرخ خود سعادت چرا طمع داردکآن یکی زاهد فسرده دلیست کز همه کار...
-
هندستان
لغتنامه دهخدا
هندستان . [ هَِ دِ ] (اِخ ) هندوستان . هند : هندو ز چه مغز پیل خارد؟تا هندستان به یاد نارد. نظامی .درآمدقاصدی از ره به تعجیل ز هندستان حکایت کرد با پیل . نظامی .چون سهی سرو برد از آن بستان رفت از آنجا به ملک هندستان . نظامی .تا مرا ز اینجا به هندستان...
-
گردن خاریدن
لغتنامه دهخدا
گردن خاریدن . [ گ َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عذر آوردن و بهانه کردن باشد. کنایه از بهانه آوردن و درنگ کردن است .(آنندراج ). اظهار تفکر و تحیر. (غیاث ) : ز تیغی کآنچنان گردن گذاردچه خارد خصم اگر گردن نخارد. نظامی .پس از صد وعده کم دادی ترا امروز می...