کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاردار
/xārdār/
معنی
۱. دارای خار: گل خاردار، سیمخاردار.
۲. (اسم) (زیستشناسی) کرمی کوچک، از آفتهای مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلیمتر، رنگ سبز زیتونی یا قهوهای، خالهای تیرهرنگ، و برآمدگیهای کوتاه بهشکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا میشود و غوزه و شاخههای جوان پنبه را از بین میبرد؛ کرم خاردار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
thorny
-
جستوجوی دقیق
-
echinate
خاردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی با خار یا تیغهای راست یا کرکهای محکم متعدد
-
خاردار
لغتنامه دهخدا
خاردار. (اِ) کرمی است که در مصر و هندوستان زیاد دیده میشود و یکی از مهمترین آفات پنبه است پروانه ٔ کرم خاردار طول پرهای بازش 22میلیمتر و طول بدنش تا 9 میلیمتر می رسد رنگ پرهای جلوی آن سبز گلابی رنگ و گاهی زرد و قهوه ای رنگ است و علت سبزی رنگ آن بواسط...
-
خاردار
لغتنامه دهخدا
خاردار. (نف مرکب ) خارآور. صاحب خار. خارور. شائک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مُشَوَّک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد). شائکة. (منتهی الارب ). خارناک . (ناظم الاطباء). || درختان سبزی که خار دارند. جُلبَه . (منتهی الارب ). || سیم خاردار س...
-
خاردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xārdār ۱. دارای خار: گل خاردار، سیمخاردار.۲. (اسم) (زیستشناسی) کرمی کوچک، از آفتهای مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلیمتر، رنگ سبز زیتونی یا قهوهای، خالهای تیرهرنگ، و برآمدگیهای کوتاه بهشکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا میشود و غوزه...
-
خاردار
دیکشنری فارسی به عربی
شائک
-
واژههای مشابه
-
armed shrub
درختچۀ خاردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] گیاهی با تیغ یا خار بسیار
-
خاردار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نيص
-
قلا ب یانیزه خاردار ماهی گیری
دیکشنری فارسی به عربی
خطاف
-
جستوجو در متن
-
rattlings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاردار
-
خارور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xārvar = خاردار
-
اکت مکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سُریانی] (زیستشناسی) 'eketma(e)ket درختی خاردار با میوۀ سیاه، سخت که در غلافی خاردار جا دارد؛ خایۀ ابلیس.
-
stratum spinosum
فرهنگ لغات علمی
لایه خاردار
-
stratum spinosum
فرهنگ لغات علمی
لایه خاردار