کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارخسک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خارخسک
/xārxasak/
معنی
گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سهپهلو بهاندازۀ نخود و شاخههایی که بر روی زمین میخوابد؛ سیالخ؛ سهکوهک؛ سکوهنچ؛ شکوهنج؛ جسمی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارخسک
فرهنگ فارسی معین
(خَ سَ)(اِمر.) 1 - گیاهی است بیابانی با شاخه هایی که روی زمین می خوابد و خارهای سه پهلو دارد. 2 - (کن ) شخص مزوّر و مردم آزار.
-
خارخسک
لغتنامه دهخدا
خارخسک . [ خ َ س َ ] (اِمرکب ) خاری باشد سه پهلو بهترین آن بستانی بود و آن را مغربیان حمص الامیر خوانند معتدل است و آن را در جای که کک بسیار باشد بیفشانند همه بمیرند. (آنندراج ) (برهان قاطع). نام نباتی است که در خرابه ها و نزدیک آبها می روید شاخه های...
-
خارخسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xārxasak گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سهپهلو بهاندازۀ نخود و شاخههایی که بر روی زمین میخوابد؛ سیالخ؛ سهکوهک؛ سکوهنچ؛ شکوهنج؛ جسمی.
-
خارخسک
لهجه و گویش تهرانی
گیاه داروئی
-
جستوجو در متن
-
سه کوهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sekuhak = خارخسک
-
جسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jasmi =خارخسک
-
shaitan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطان، خارخسک، عفریت
-
shaitans
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیعهان، خارخسک، عفریت
-
شکوهنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سکوهنج، سهکوهک› (زیستشناسی) [قدیمی] šekuhanj خار سهپهلو؛ خارخسک.
-
شکرخنج
لغتنامه دهخدا
شکرخنج . [ ش َ ک َ خ َ ] (اِ مرکب )خارخسک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به خارخسک شود.
-
شکرهنگ
لغتنامه دهخدا
شکرهنگ . [ ش َ ک َ هََ ] (اِ مرکب ) شکرهنج . خارخسک . (ناظم الاطباء). و رجوع به خارخسک و شکرهنج شود.
-
سیالخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sayālex ۱. خارهای فلزی سهپهلو که در جنگها بر سر راه دشمن ریزند؛ خارخسک.۲. (زیستشناسی) = خارخسک
-
خنجک
فرهنگ فارسی معین
(خَ جَ) (اِ.) نک خارخسک .
-
گوچهر
لغتنامه دهخدا
گوچهر. [ ](هندی ، اِ) گوکهروف . خارخسک (؟). (الفاظ الادویه ).