کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارج نویس کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارج نویس کردن
لغتنامه دهخدا
خارج نویس کردن . [ رِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقلامی از حسابی را علیحده نوشتن . بخشی از مطالب کتابی را جداگانه نوشتن .
-
خارج نویس کردن
واژهنامه آزاد
میتوانید به عنوان مثال ماده 57 قانون آیین دادرسی مدنی را در ذیل معنای نگاشته شده برای اصطلاح مذبور استفاده کنید. ماده 57 به قرار ذیل است: ماده ۵۷ـ خواهان باید رونوشت یا تصویر اسناد خود را پیوست دادخواست نماید. رونوشت یا تصویر باید خوانا و مطابقت آن ...
-
واژههای مشابه
-
خَارِجٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بيرون رونده
-
خارج قسمت
واژگان مترادف و متضاد
بهر ≠ مقسوم، مقسومعلیه، بخش، بخشیاب
-
خارج شدن
فرهنگ واژههای سره
در شدن
-
off-hire
خارجازاجاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ویژگی کشتی تحت اجارهای که اجارهکننده به دلیل عدم امکان استفاده از آن از پرداخت اجاره معاف میشود
-
off-stage
خارج صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] 1. فضای نمایشی خارج از دید تماشاگر 2. فضای خارج از صحنۀ فیلمبرداری
-
خارج خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خارج شدن خواننده از آهنگ موسیقی .
-
قبض خارج
لغتنامه دهخدا
قبض خارج . [ ق َ ض ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد علمای رمل نام شکلی باید که صورت آن این است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قصران خارج
لغتنامه دهخدا
قصران خارج . [ ق َ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است بزرگ در اطراف ری ، و قلعه و میوه جات فراوان دارد. گروهی از دانشمندان و محدثان بدان منسوبند. (معجم البلدان ). قصران بیرونی ، نام جایی است خوش آب وهوا در حدود ری . (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 438).
-
خارج النسب
لغتنامه دهخدا
خارج النسب . [ رِ جُن ْ ن َ س َ ] (ع ص مرکب ) کسی که نسب خود را از عشیره ٔ خود خارج داند چون سیدی که خود را سید نداند. مقابل داخل النسب و دخیل .
-
خارج جمع
لغتنامه دهخدا
خارج جمع. [ رِ ج ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستغل و املاک مفروز و موضوع از طومارجمعبندی . (ناظم الاطباء). اضافاتی که بستگی بمجموعه ای دارد ولی در جمع آن مجموعه رأساً داخل نمیباشد.
-
خارج رفتن
لغتنامه دهخدا
خارج رفتن . [ رِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن . رجوع به خارج شدن شود. از منزل یا شهر یا مملکت بیرون شدن .
-
خارج زدن
لغتنامه دهخدا
خارج زدن . [ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر قلب ناروا بسکه زدن یعنی خارج از دارالضرب . (آنندراج ). زر قلب را خارج از دارالضرب سکه زدن . از مصطلحات . (غیاث اللغة). مقابل رائج . (آنندراج ). رجوع به رائج شود : بی اصول قدمش سکه ٔ رائج نزنی خارجی واقف دم باش که...