کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارج حیطه شمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خَارِجٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بيرون رونده
-
خارج شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرونرفتن ۲. درآمدن ۳. دررفتن، رانده شدن ۴. اوت شدن ۵. ترک کردن ۶. فراتر رفتن، تجاوز کردن ۷. نشت کردن ۸. بیرون زدن
-
خارج قسمت
واژگان مترادف و متضاد
بهر ≠ مقسوم، مقسومعلیه، بخش، بخشیاب
-
خارج کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرونبردن ۲. بیرون فرستادن، منتقل کردن، جابهجا کردن
-
خارج شدن
فرهنگ واژههای سره
در شدن
-
off-hire
خارجازاجاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ویژگی کشتی تحت اجارهای که اجارهکننده به دلیل عدم امکان استفاده از آن از پرداخت اجاره معاف میشود
-
off-stage
خارج صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] 1. فضای نمایشی خارج از دید تماشاگر 2. فضای خارج از صحنۀ فیلمبرداری
-
خارج خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خارج شدن خواننده از آهنگ موسیقی .
-
خارج شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - بیرون شدن ، بیرون رفتن (از خانه ، شهر و غیره .) 2 - ترک کردن (اداره ، موسسه و غیره ).
-
قبض خارج
لغتنامه دهخدا
قبض خارج . [ ق َ ض ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد علمای رمل نام شکلی باید که صورت آن این است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
قصران خارج
لغتنامه دهخدا
قصران خارج . [ ق َ ن ِ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است بزرگ در اطراف ری ، و قلعه و میوه جات فراوان دارد. گروهی از دانشمندان و محدثان بدان منسوبند. (معجم البلدان ). قصران بیرونی ، نام جایی است خوش آب وهوا در حدود ری . (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 438).
-
خارج النسب
لغتنامه دهخدا
خارج النسب . [ رِ جُن ْ ن َ س َ ] (ع ص مرکب ) کسی که نسب خود را از عشیره ٔ خود خارج داند چون سیدی که خود را سید نداند. مقابل داخل النسب و دخیل .
-
خارج جمع
لغتنامه دهخدا
خارج جمع. [ رِ ج ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستغل و املاک مفروز و موضوع از طومارجمعبندی . (ناظم الاطباء). اضافاتی که بستگی بمجموعه ای دارد ولی در جمع آن مجموعه رأساً داخل نمیباشد.
-
خارج رفتن
لغتنامه دهخدا
خارج رفتن . [ رِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن . رجوع به خارج شدن شود. از منزل یا شهر یا مملکت بیرون شدن .
-
خارج زدن
لغتنامه دهخدا
خارج زدن . [ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زر قلب ناروا بسکه زدن یعنی خارج از دارالضرب . (آنندراج ). زر قلب را خارج از دارالضرب سکه زدن . از مصطلحات . (غیاث اللغة). مقابل رائج . (آنندراج ). رجوع به رائج شود : بی اصول قدمش سکه ٔ رائج نزنی خارجی واقف دم باش که...