کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاراشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاراشکن
/xārāšekan/
معنی
= خاراشکاف: ◻︎ یکی اسب باید مرا گامزن / سُم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی: ۲/۱۲۷ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
Saxifraga
خاراشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از خاراشکنیانِ چندساله با حدود 440 گونه
-
خاراشکن
لغتنامه دهخدا
خاراشکن . [ ش َ / ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) سخت محکم . آنکه سنگ خارا بشکند. قوی . بسیار سخت : یکی اسب باید مرا گام زن سم او ز پولاد خاراشکن . فردوسی .حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژادنعل او پروین نشان و سم او خاراشکن . منوچهری .همواره پشت و یار من پوئیده بر...
-
خاراشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xārāšekan = خاراشکاف: ◻︎ یکی اسب باید مرا گامزن / سُم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی: ۲/۱۲۷ حاشیه).
-
واژههای مشابه
-
Saxifragales
خاراشکنسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] راستهای از دولپهایها که با گلسرخسانان و شمعدانیسانان خویشاوند هستند
-
جستوجو در متن
-
Grossulariaceae
انگورفرنگیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از خاراشکنسانانِ درختچهای خاردار با میوههای سته که در ردهبندی کرونکوئیست 1988 در راستۀ گلسرخسانان قرار دارد
-
Paeoniaceae
گُلصدتومانیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از خاراشکنسانان اغلب علفی چندساله با یک سرده و حدود 33 گونه به ارتفاع نیم تا یکونیم متر که برگهایشان مرکب با لَپهای عمیق و گلهایشان بزرگ و اغلب معطر است که در اواخر بهار و اوایل تابستان به رنگهای مختلف ازجمله قر...
-
Saxifragaceae
خاراشکنیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از خاراشکنسانان علفی همیشهسبز یا خزاندار با 30 سرده و 580 گونه که بهطور گسترده در نواحی سرد و معتدل شمالی و خصوصاً در مناطق صخرهای میرویند و برگهای آنها قاعدهای و ساده و گلهایشان دارای تقارن شعاعی است و کاسه ...
-
محجل
لغتنامه دهخدا
محجل . [ م ُ ح َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ماده ٔ حِجل به معنی سپیدی . رجوع به حجل شود: فرس محجل ؛ اسبی که هر چهار دست و پای وی سفید باشد. (منتهی الارب ). اسب سرخ رنگ یا سیاه که هر چهار پای او سفید باشد. (غیاث ). اسبی که چهار دست و پای وی سپید با...
-
گامزن
لغتنامه دهخدا
گامزن .[ زَ ] (نف مرکب ) قدم زن . قدم زننده . || تندرو. تیزرفتار. چنانکه پیک و اسب و غیره . اشتر گام زن . قاصد سریعالسیر. (انجمن آرای ناصری ): قبیض ؛ چهارپای گامزن . (حبیش تفلیسی ).نشست از بر باره ٔ گامزن سواران ایران شدند انجمن . فردوسی .یکی باره ٔ ...
-
رخش
لغتنامه دهخدا
رخش . [ رَ ] (اِخ ) نام اسب رستم است . (فرهنگ اوبهی ). نام اسب رستم . (صحاح الفرس ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر) : ترا سیمرغ و تیر گز نبایدنه رخش جادو و زال فسونگر. دقیقی .همی رخش خوانی...
-
هنجار
لغتنامه دهخدا
هنجار. [ هَِ / هََ ] (اِ) راه و روش و طریق و طرز و قاعده و قانون . (برهان ). در سنسکریت سمکارا به معنی گشتن و گردیدن و راه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : به آخر شکیبایی آورد پیش که جز آن نمی دید هنجارخویش . فردوسی .همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته...
-
عم
لغتنامه دهخدا
عم . [ ع َم م ] (ع اِ) برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). برادر پدر، خواه آن برادر صلبی و پدری باشدیا بطنی و مادری . (از اقرب الموارد). ج ، أعمام ، عُمومة، أعمَّة، أعُم ّ (ل...
-
خال
لغتنامه دهخدا
خال . (ع اِ) برادر مادر. (از برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه جرجانی ص 45) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). به هندی مامون گویند. (غیاث اللغات ). کاکویه . دائی . آبو. آبی . ج ، اَخوال ، اَخوَلة، خُولَة، خُ...