کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خادم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خادم کردن
لغتنامه دهخدا
خادم کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خصی کردن . جباب یعنی بریدن و برآوردن خصیه . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
راغب خادم
لغتنامه دهخدا
راغب خادم . [ غ ِ دِ ] (اِخ ) خادم راضی باللّه خلیفه ٔ عباسی و بسیار موردتوجه و اعتماد وی بود. رجوع به فهرست الاوراق شود.
-
شقیر خادم
لغتنامه دهخدا
شقیر خادم . [ ش ُ ق َ رِ دِ ] (اِخ ) یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی و او مملوک مؤدب القاسم بن المنصور و از شاگردان اسحاق بن حماد بود. (از ابن الندیم ).
-
اشناس خادم
لغتنامه دهخدا
اشناس خادم . [ اَ س ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به اسناس در همین لغت نامه و متن و حاشیه ٔ ص 261 تاریخ سیستان و شرح احوال رودکی تألیف نفیسی ج 1 ص 312 شود.
-
خانقاه خادم
لغتنامه دهخدا
خانقاه خادم . [ ن َ / ن ِ هَِ دِ ] (اِخ ) این خانقاه را خادمی از آزادشدگان عجمی وقف بر سکونت فرزندان عجمی اناث کرد. محلّش بحلب در جانب شمالی متقدمه بوده است . (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 147).
-
حسین خادم
لغتنامه دهخدا
حسین خادم . [ ح ُ س َ ن ِ دِ ] (اِخ ) از امنای دربار مأمون عباسی بود. رجوع به حبیب السیر و ابن اثیر و عیون الانباء ص 171 شود.
-
خادم پیر
لغتنامه دهخدا
خادم پیر. [ دِ م ِ ] (اِخ ) کنایه از ستاره ٔ زحل است . (برهان ). کنایه از ستاره ٔ زحل و آن را پاسبان فلک نیز میگویند و فلک هفتم مکان اوست . (آنندراج ) : از بوی گیاش خادم پیرخط سبز شود زهی عقاقیر.خاقانی .
-
خادم سپهر
لغتنامه دهخدا
خادم سپهر. [ دِ م ِ س ِ پ ِ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل است . (ناظم الاطباء).
-
خادم شدن
لغتنامه دهخدا
خادم شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخدمت ایستادن . خدمتگزار بودن : ور چنین حور در بهشت آیدهمه خادم شوند و غلمانش .سعدی .
-
خادم کندی
لغتنامه دهخدا
خادم کندی . [ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 7500 گزی جنوب خاوری شوسه ٔ مراغه بمیانه . محلی است کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 157 تن مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است ، آب آنجا از رودخانه است و محصول آنجا غ...
-
خادم آباد
لغتنامه دهخدا
خادم آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران است واقع در 6 هزارگزی علیشاه عوض ، کنار راه فرعی تهران و علیشاه عوض میباشد. محلی است واقع در جلگه و هوایش معتدل است ، سکنه 75 تن و زبانشان فارسی است . آب آنجا از قنات و محصولات ، غلات و بنشن و ...
-
خادم آباد
لغتنامه دهخدا
خادم آباد. [ دِ ](اِخ ) دهی از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در 84 هزارگزی شمال باختری فریمان واقع است ، محلی است جلگه ای و معتدل و سکنه ٔ آن 58 تن . مذهب آن هاشیعه و زبانشان فارسی است . آب آنجا از قنات و محصولات غلات و چغندر است ، شغل ا...
-
خادم آسا
لغتنامه دهخدا
خادم آسا. [ دِ ] (ص مرکب ) مانند خدمتگزار. همچون پرستنده : روزجوهر نام و شب عنبر لقب پیش صفه ش خادم آسا دیده ام .خاقانی .
-
خادم الطلباء
لغتنامه دهخدا
خادم الطلباء. [ دِ مُطْ طُل َ ] (ع اِ مرکب ) معلم و ادیب و مدرس . (آنندراج ).