کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خادم
/xādem/
معنی
۱. خدمتکننده؛ خدمتگزار.
۲. نوکر؛ خدمتکار.
۳. [قدیمی، مجاز] مطیع.
۴. (تصوف) [قدیمی] کسی که در خانقاه به درویشان خدمت میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آغا، برده، بنده، پرستار، پیشکار، چاکر، خدمتکار، خدمت کننده، خدمتگر، خدمتگزار، غلام، مددکار، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم، آقا، ارباب
برابر فارسی
پیشکار
دیکشنری
server, servitor
-
جستوجوی دقیق
-
خادم
واژگان مترادف و متضاد
آغا، برده، بنده، پرستار، پیشکار، چاکر، خدمتکار، خدمت کننده، خدمتگر، خدمتگزار، غلام، مددکار، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم، آقا، ارباب
-
خادم
فرهنگ واژههای سره
پیشکار
-
خادم
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) خدمتگزار، مستخدم . ج . خُدّام .
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن قطربن عبدالکمانی امیرالحاج مشهور در شرق و غرب . وی سی واند سال امیرالحاج بود و از ابوالخطاب نصربن احمدبن النظر القاری حدیث شنید. سمعانی گوید: من نیز از وی در مکه و مدینه و بغداد حدیث شنیدم . او در سال 512 هَ . ق . درگذشت...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن مرجان بن عبداﷲ المقتدری الخادم .مردی صالح بود و مدتی در مکه مجاور شد و در همانجا وفات یافت . سمعانی گوید کتاب دعوات ابی عبداﷲ المحاملی را از ابوالخطاب بن النظر که این ابوالخطاب از ابومحمدبن یحیی نقل کرده برای ما روایت کر...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالذّر جوهربن عبداﷲ الحبشی التاجر. مردی نیکوروش و آزادشده ٔ تاج الحضرةبن عمید خراسانی بود. او از ابومظفر موسی بن انصاری حدیث استماع کرد. سمعانی گوید من از او (یعنی از ابوالذّر)قسمتی از کتاب انتقاء سید حسن علوی را استماع کردم .و...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالعلاری صواب بن عبداﷲ الجمالی . پیری صالح بود و از ابومحمد کامکاربن عبدالرزاق الحجاجی حدیث استماع کرد. سمعانی گوید من هم از او (یعنی از ابوالعلاری ) در مرو حدیث استماع کردم .این ابوالعلاری مردی بود که در نماز جماعت و امور دینی...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالمنسک عنبربن عبداﷲ التبری (کذا) الخادم . مردی صالح و نیکوسیرت بود. وی از ابوالخطاب بن النظر القاری و ابوعبداﷲ حسن بن احمدبن طلحه نعالی و جز ایشان حدیث استماع کرد. سمعانی گوید: من نیز از او در مکه حدیث استماع کردم . وفاتش در آ...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) باباقاسم . از اهل اصفهان است و همشیره زاده ٔ میرنجات ، مدتی در مسجد جامع عباسی خادم باشی بود. صحبتش مکرر اتفاق افتاد، مردی نیک نهاد و خوش اعتقاد بود. شعر بسیاری گفته ، صاحب دیوان است اگر چه شعر را خوب نمیگفت اما در فن تاریخ مهارت...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) حافظ خادم علی داماد قادر علیخان خوش نویس . در قصبه ٔ کیتهل توطن داشت و خط نسخ و نستعلیق و شفیعا و شکسته خوب مینگاشت . حافظ کلام الهی بوده و جاده ٔ شاعری فارسی و اردو می پیموده . از اوست :خواب بر زانوی دلدار تمناست مرااز خدا طالع ...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) حسن پاشا در زمان سلطان محمد ثالث به مسند صدارت نشست و در دوره ٔ سلطان مرادخان ثالث خزینه دار حرم سلطنتی شد. در 988 هَ . ق . به وزارت مصر منصوب گشت و در 991 بار دیگر بوزارت رسیددر هنگام مسافرت سلطان محمد ثالث اداره ٔ پایتخت بعهده ...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) سلیمان پاشا در دوره ٔ سلطان سلیمان بمسند صدارت نشست . مردی با کفایت و در اداره ٔ امورتوانا بود، در سال 894 هَ . ق . بصدارت منصوب شد و در 951 معزول گشت و در 955 وفات یافت ، و مال و ثروت فراوان داشت . (نقل به اختصار از قاموس الاعلا...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) سنان پاشا. در عداد وزرای سلطان سلیم بود و بمسند صدارت نشست . در سفر ایران خدماتی بجای آورد در سال 923 هَ . ق . در سفر مصر کشته شد. مدت صدارتش سه سال بود. (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ).
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) علی پاشا. در دوره ٔ سلطان بایزیدخان دوم دوبار صدراعظم شد. در مرتبه ٔ دوم در کمال عدل و درایت به اداره ٔ امور دولت پرداخت و در 917 هَ. ق . در طغیان شاه قولی و محاربه ٔ با ایشان کشته شد. مردی عاقل و جسور و وزیری قادر و وقور بود. (ن...
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) مسیح پاشا. در دوره ٔ سلطان مرادخان ثالث از جمله ٔ وزرا بود. در سال 979 هَ . ق . والی ایالت مصر شد و بخوبی کشور مصر را اداره کرد و در 997وفات یافت . (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ).